سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        رنج قلم

        شعری از

        علیرضا امیرخیزی

        از دفتر عشق موهوم نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۱ ۱۶:۲۴ شماره ثبت ۶۲۳۹
          بازدید : ۱۱۳۶   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        درگیر شدم با قلم و نالیدم ...

        " اینجا* ....

        همه عاشقانه را دوست دارند !

        مدح نگه یار ، زمن می خواهند !! "

        اما قلمم ...

        ز دست من جَست و خروشید به من!

        «‌ من نتوانم چنین به خود در شِکنی !!

        من نتوانم !

        زیرا دلِ من غوطه ورِ ماتم درد ...

        و تمام هَوَسم سوی هزاران سوگند !

        به صلاحیت یک خواب ندارم باور !

        به عبودیت صد وَهم  نیارست این سر!

        نه !

        نه به اندوه نگاهی که زچشمی بچکد...

        نه به خاموشی یک ایده به زندان علیل فکرت !

        نه به پیوند نهان دِلَت و این شب تار !

        نه به نالیدن یک شمع به بزم سوگت !

        ذهنِ من ، رویایم ....

        رنج هزار نقش نهان از درد انسان است !

        رنج یک  فاجعه ی در تکوین !

        رنج یک خنجر و حَملَش که به پشتت  داری!

        رنج خونابه که از خاطره ی چشم قلم می لغزد!

        رنج او ، رنج تو و رنج نهان حسرت !

        رنج جاوید قلم !

        رنج یک زندگی بی حاصل ...

        مثل یک دود سیاهی که به تباهی برود !

        وَهم دردی که تو را شاد کند !

        وَهم عشقی که تو را خواب کند !

        وَهم بی حاصلی یک بودن ....

        زیستن در مرداب ...

        زندگی  چونان مرگ !!»

        ***

        ناگهان...

        چیزی در من ترکید

        تا به خود درنِگَرم ...

        آینه سوخت ز دیدار وجود دل من !

        و من شاعرِ عاشق اینک 

        مانده درحیرت و بهت

        که  کجا آویزم ...

        یک دل زخم و پریشان زهزاران افسوس ؟؟

        یک دل بیگانه با یک جان !

        قلم رامم عصیان کرده !

        رگ نا آرامم شوریده !

        چشمم از نرگس زیبای نگارم سرتافت !

        و منِ داخل من ....

         سوی خدایان بگریخت !

        وه که جسمم خالی گشت از روح !

        و من اینک تنها ...

        میکِشم این تن خود روی زمین .

        تا کجا ....

        باز به خود جمع شوم !؟؟

        1390/9/28

        ==============

        *  این واژه " اینجا " را میتوان در هر جایی ، از یک چهار دیواری تا تمامیت  

         کره زمین ، و حتی هر جایی در دنیای مجازی نیز تعمیم داد و محصور به مکانی

        خاص نیست ! پس لطفا از هر گونه سوء برداشتی مرا برائت دهید !

        =====================================

        من این سروده ناقابل را به استاد گرانقدرم ، شاعر عزیزی تقدیم میکنم که بسیار زیبا

        از درد میسراید . تقدیم میکنم به استاد کریم لقمانی عزیز. 

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3