سق می زند دنیای کابوست جنینم را
آلوده کردی با لبانت آستینم را
باید بلد باشم که پرواز آخرین راه است
آتش نزن این راه های آخرینم را
شب،روز بود و روز،شب می شد عزیز من!
صفرا نیفزا این همه سرکنگبینم را*
من انفجار بمب های ساعت رفتن
له میکنی با موج گیسوهات مینم را
ناقوس های مسخ خود را می تکانی تا**
آتش بیااندازی جنازه(eh)/های دینم را
جغرافیای من پر از اقلیم بیمار است
آرام بگذار از مسیر خود زمینم را
من؛آینه؛تو نیستی! انگار خوشحالم
واکرده ام با خنده ام چینِ جبینم را/
_ابوالفضل-تنها_
*مولانا در مثنوی معنوی میگوید:((از قضا سرکنگبین صفرا فزود/روغن بادام خشکی می نمود)//زمانی بکار می رود که هرچیز اثر عکس دهد!//
**علیرضا آذر میگوید((من مسلمانم و نمازم را،در کلیسای داغ اندامت..../مسخ ناقوس های آویزان،گوژپشتم که در نترادمت[گوژپشت نتردام-//به فرانسوی: Notre-Dame de Paris-//به انگلیسی: The Hunchback of Notre-Dame///اثری از ویکتور هوگو رمان نویس فرانسوی است،این رمان در سبک رمانتیک نوشته شده و از برجسته ترین آثار این سبک در جهان بشمار میرود]))
البته ناقوس اینجا هرچند در همان معناست ولی قابل برداشت خواهد بود،فقط خواستم اولین خاستگاه فکری را بیان کنم.
پ.ن: این اثر جزو اولین آثار پست مدرنیسم بنده بعد از یکسال دوری از این سبک است،خوشحال میشوم از نظرات نقد گونه دوستان و استادان ارجمند بهره مند شوم.
البته کمی هم ماسید به واسوخت...
ممنونم
سلام ابوالفضل عزیز
بسیارزیبابود
درهرسبکی دست به قلم میشوی
خیلی خوب ازعهده اش برمیای
موفق باشی همیشه