سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        آیین و آیینه ها قسمت چهاردهم

        شعری از

        اله یار خادمیان(صادق)

        از دفتر یاس نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶ ۰۶:۴۸ شماره ثبت ۶۱۹۲۵
          بازدید : ۳۲۹   |    نظرات : ۲۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اله یار خادمیان(صادق)

           امواج و طوفانست و توبرتکه چوبی
         ساکت مباش هر چند در حال غروبی
          دیدم، برادر با برادر  دشمنی کرد
         وقتی که خود را بنده ی ما و منی کرد
         آنگونه که مهرآور و نیکوست باشیم
         بگذار کینه  تا عزیزِ و دوست باشیم
        خواهی اگر پیروزی ات باشد مسلم
        با دوست آرامش بکن فرزند آدم
        باید صفوف مسلمین پیوسته باشد
        تا امتی برجسته و  شایسته باشد
        جمعیت خوبان که جویای  خدائید
        ازفتنه ی من محوری بیرون بیایید
        آسان نباشد  دست یابی بر ستاره
        اسبی براقی خواهد  مرد  سواره
         هر زشتی از مابود و هرزیبایی از یار
         باور ندارد  آن  دل آیینه  زنگار
         فرقه گرایی می کشد ما را به خواری
        وحدت گرا باشی بیا بی رستگاری
         گر زشتی  خود بینی و زیبایی یار
         زیبا شوی گیرا شوی در شهر و بازار
         یارب تو آگاهی که غیر از حق نگفتم
         جز خیر و جز از  باور مطلق نگفتم
        بر دشت تخم نحس و نامیمون نکشتم
         دلخون شدم اما  درخت خون نکشتم
        هر گز نرنجانیده ام از خود کسان را
        آتش زدم جمعیت خار و خسان را
         تو سالها  در ساحل دریای نوری
         با روشنای آب درحال ظهوری
         تو حاصل سر سبز بارانی گل من
         تو عشق سرخ لاله کارانی گل من
         نیزار های سبز با من مهربانند
        صد جنگل  انبوه با من همزبانند
        هر صخره ای حرف دلش را گفته با من
        هر نا مرادی مشکلش را گفته با من
        هر خاری از برگ و بهارش کرد صحبت
        از خواری و از روزگارش کرد صحبت
          مرد ترش رو هم تقاضای شکر داشت
         شب زاده ای مطلق تماشای سحرداشت
         دیگر برایم هیچ اسراری  نمانده
         کو شاعری که شعرهایش را نخوانده
        خواندم همه اوراق  را از سینه ها تان
         زنگار ها را دیدم از آیینه هاتان
         دیدم که شیخ شهره بر میخانه پیوست
         هشیارمی جویم  در این جمعیت مست
         آتش گرفتم از قضا روحم بر آشفت
         گفتم  نگویم حرفِ حق، اما زبان گفت
        تا  تشنه ای جویای آبست آب باشیم
        هر جا که شب پرچم زند مهتاب باشیم
         در خشک سالی چشمه بودن امتیازاست
          باران، ببار آنجا که بازار نیا ز است
         میخانه ی مهر و محبت را نبندیم
         بر کس در امید  و رحمت را نبندیم
         فردی  که آغوش  محبت می گشاید
         باور کن از بیگانه هم  دل می رباید
        فردی که انسانیتش مطلوب و عالیست
         دور از قیام و فتنه های احتمالیست
         مغرورهای سیلی فر دا نخورده
        تا، می شود روزی غرور تا نخورده
         ساحل نشینان آب ما از سر گذشته
          ما را شعار خشک و حرف تر گذشته
          ای تشنه گر جویایی آبی  آب اینجاست
           نور هدایت، چشمه ی مهتاب اینجاست
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶ ۲۲:۳۱
        درود استاد عزیز
        حکیمانه و زیباست خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۲۹
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶ ۲۲:۲۸
        ساحل نشینان آب ما از سر گذشته
        ما را شعار خشک و حرف تر گذشته
        ای تشنه گر جویایی آبی آب اینجاست
        نور هدایت، چشمه ی مهتاب اینجاست


        درود استاد خندانک خندانک خندانک

        جاری باد تا هماره زلال احساستان خندانک خندانک خندانک
        بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
        شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶ ۱۰:۵۸
        درودبرشماحضرت استاد درپناه حق پیروزباشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۲۹
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        حمیدنوری(احمد)
        شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶ ۱۱:۳۱
        دروداستاد گرامی
        اثر زیبایی خلق کردید
        احسنت بر شما از خلق این اثر
        سر فراز باشیدبزرگوار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۲۹
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶ ۱۲:۱۶
        در خشک سالی چشمه بودن امتیازاست
        باران، ببار آنجا که بازار نیا ز است

        درودهااااا استاد بزرگوارم
        بسیااااار عالی خندانک خندانک خونها به جوش امده واقعا خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۲۹
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم باغ شیرین(فاطمه)
        شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶ ۱۴:۱۲
        🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۲۹
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶ ۱۴:۴۵
        درودبرشما
        زیبابود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۲۹
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        رعنا بهارلویی  تخلص باغبان
        شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶ ۱۷:۴۵
        درود بر استاد گرانقدر جناب خادمیان گرامی
        دستمریزاد استاد بسیار عالی سروده اید احسنت
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۲۹
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید میرزامحمدلو
        شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶ ۱۷:۴۹
        سلام واقعا شعر زیبا و دلنشینی بود
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۲۹
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
         موسی عباسی مقدم
        شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶ ۱۹:۰۷
        درود بزرگوار زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۳۰
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        احمد خدادادی دهکردی
        شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۶ ۲۲:۳۳
        درودبراستادخادمیان عزیزوگرامی مثنوی بسیارزیبا و
        دلنشینی قلم زدید احسنت خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶ ۲۳:۳۰
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        شرابی پر است از صواب سرودی گوارا و ناب ااا مرامت همه حُسن خُلق و پاداش تو صد ثواب
        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5