سلام.برشما جناب هنری عزیز
ایندفعه کمی معنا یادمان رفت...
بنده خودم همیشه سعی داشتم معنای گرایی کنم.
حالا که شما وارد شدید اندکی حرف بد نیست هرچند به مرگ مولف معتقدم.
بنده بیش از شاعر دیگر به مولانا علاقه مندم،گاهی اندیشه ها در خط خطی هایم کاوری امروزیست از حرف این اعجوبه ی قرن هفت.
بگذارید یک سری تطبیقات بدهم.
در واقع مولانا می گوید((من به هر جمعیتی نالان شدم/جفت بد حالان و خوش حالان شدم))
بنده فکر کردم بد نیست،بد حالان و خوش حالان را طوری دیگری بیان کرد که شما به خوبی به زغن و چلچله اشاره کردید..در واقع اول فکر می کردم کاملا مکتوم بماند.
اگر نی نامه در خاطرتان باشد،بیت قبلل از این بیت که بالا نوشتم،مولانا میگوید((هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/باز جوید روزگار وصل خویش))
که باز بیت قبل این بند اشاره به همان است..(البته
به ززعم خود))
اما سوالاتتان..شاید همه را نتوانم پاسخ بدهم..
رد تیزی سر سوزن روی کاغذ همیشه هست،اگر پرگار را فشار بدهید کاملن دیده می شود گاهی هم سوراخ میشود که به حمدالله هنوز سوراخ نشده ایم...و فقط فرورفته ترین نقطه ی دایره ای هستیم که برایمان رسم شده...و باید دور آن بگردیم و بگردیم تا آخر خسته شویم و.ووووو تمام/
جریان خوش خط فاصله ها هم،در واقع همان جریان خط فاصله هاست،اما این خوش دو تا کار نیک میکند
اول پارادوکس معنایی می سازد و جلب توجه میکند مثلا(( جیب هایم پر از خالیست))
یا مثالی از خودم((من رنگِ بی رنگ زمستانم))
دوم آهنگ را کامل میکند(که البته هرگز کلمه ای را اضافه قرار نمی دهم..اگر وزن پر کن باشد حرف بی ارزش است.)
خیلی خیلی خیلی ممنونم