پادگان و افسر و تیپ و یگان
شب نخوابیدن به پستِ بی امان
روبروی اسلحه خانه شبی
این نوشتم،حال من را تو بدان
هردقیقه ساعت و ساعت چو روز
نیست چاره ای برادر ،پس بمان
ترک پستی گر کنی شلاق و حد
دیگر آن لحظه تو اشهد را بخوان
خوردن و خوابیدن اینجا بس خطا
پاسبان، پاست ببان با روح و جان
آخر راه است اینجا ، وا بده
خارج از اینجا اگر هستی تو خان
----------------
اعزامی برج هشتم و سربازم
بشکسته پرم ،عقاب بی پروازم
پوتین و اُورکُتم به تن در سرما
با هُرمِ دعای مادرم میسازم
دلسوخته ام ولی چه خوش سوخته دل
در راه وطن که بر خودم مینازم
دل رفته و سر بار گرانیست به تن
من مفتخرم که این چنین میبازم
هر کس که بگفتست چنین است و چنان
گویید که عاشقست، این هم رازم
اشعار بطور #بداهه درحین نگهبانی نوشته شده ،بر من بخاطر پر ایراد بودن خرده نگیرید عزیزان
اگر بعد از یک یا دو هفته پاسخ نظرات شما بزرگواران را دادم من را ببخشید چون فقط آخر هفته ها مرخصی میدهند و به اینترنت دسترسی ندارم
یاعلی
زیبا و خاطره انگیز