در به روی غم مخروبه شدن وا میکرد
تا که می دید مرا،روی به بالا میکرد
خویش را در قفس ولوله پیدا میکرد
"سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد"
رو به هم صحبتی عشق،دل ما خون است
عاقبت مرگ،سرانجام دل مجنون است
مرگ در قافله ی عشق،فقط قانون است
"گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد"
روز و شب ضجه ی من در صدد جوش و خروش
آه بر دل غزلی ساخت،پریشانی موش
گفتم از سر ببرد باده ی چشمانش هوش
"مشکل خویش برِ پیرمغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما میکرد"
غصه از چهره ی من آنچه که در بود،گسست
همه ی آینه های غزل از بیخ شکست
دل در اندیشه ی دریا شدن،از دست،برست
"دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
واندر آینه ی صدگونه تماشا میکرد"
آه این دل به غم از پایه خزان باد،حکیم
حسرت درد،به دل بچه ی غم زاد،حکیم
فکر دل باش کمی،خانه ات آباد،حکیم
"گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم؟
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد"
شعر خوش قافیه ی عرش معلا او بود
سیب دندان زده ی حضرت حوا او بود
همه خاکند ولی پهنه ی دریا اوبود
"بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد"
دل از اندیشه برون برد و غزل از برِ ما
چشم از کاسه برون کرد و سپردش به هوا
توی این سر دوصد از مسئله اما، آیا
"این همه شعبده ی خویش که میکرد اینجا
سامری پیش عصا در ید بیضا میکرد"
دور میدانک شب مسند آزار،بلند
مست و خیزان و غزل خوان و سکبسار،بلند
داد ها از گله ی سلسه آوار،بلند
"گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد"
پرِ بشکسته ی پرواز مدد فرماید
ناله ی غم زده ی ساز مدد فرماید
محرم خامش این راز مدد فرماید
"فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد"
حجره های دل من جای غزل خوانی نیست
باز هم چهره ی من در دل این خانه غمی است
حافظ این ورطه ی تاریک،بگو خانه ی کیست؟
"گفتمش سلسله ی زلف بتان از پی چیست؟
گفت حافظ گله ای از دل شیدا میکرد"
ا_تنها
پ.ن: ابیات داخل "" ابیات غزلی از حافظ هستند که به ترتیب در مسمط گنجانده شدند....