« به نام خدا »
زبانها ، کاش ؛ با ، دلها ؛ یکی بود ؛
که در اعماقِ خود ؛ پنهان نباشیم
چو گرگی پیر با تن پوشِ ؛ تزویر ؛
« فقط در نقشِ یک ؛ انسان نباشیم »
همه ؛ بازیگرانِ ، عُمرِ ، خویشیم ؛
به رویِ ، صحنِهٔ ، « جذابِ » دنیا !
از این غافل که ما جمعی اسیریم ؛
به دستِ ؛ نقشهایِ ؛ زشت و زیبا !
ضیافتگاهِ ، زیبایی است ؛ دنیا ؛
ولی اِغواگری هایش غریب است!
ندارد ، اعتباری ؛ وعده هایش ! ؛
سراسر نقشِ نیرنگ و فریب است!
خوشا ؛ آن روزها ، آن روزگاران ؛
که دلها خانهٔ ؛ « مهر و صفا » بود
کجا رفتند ، آن ؛ یارانِ ، یکرنگ ؟
که تنها ذِکرشان ؛ نامِ «خدا» بود ؟
بیا تا از «خدا» ؛ یاری بخواهیم ؛
که با مردانِ حق ؛ محشور ، گردیم
و یا در راهشان ؛ گامی ، گذاریم ؛
که شاید ، از تباهی ؛ دور گردیم !
بیا ؛ در نقشِ خود ؛ باقی ، بمانیم ؛
«دورویی» تا ابد ؛ فعلی ،حقیر است
اگر ؛ گم گشته ای ، در راهِ «معبود» ؛
«صداقت» بهترین راه و مسیر است.
« مهران اسدپور »
عالی