سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        آرامِ جان...

        شعری از

        مهران اسدپور

        از دفتر غزل ... نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸ ۲۳:۲۱ شماره ثبت ۷۹۷۶۴
          بازدید : ۳۵۷   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        «به نام خدا»
         
        با جهانی غَم، میانِ مَردُمان خندیده ام...
        خونِ دل خوردم ولی در هَر زمان خندیده ام
         
        در خَفا هر شب اگر مِهمانِ چشمم اشک بود...
        صبحِ فردا باز، در حَدِ توان خندیده ام
         
        بی وفاوایان بی امان با من جفا کردند و من...
        بر جفایِ بی وفایان بی امان، خندیده ام
         
        حال من را دید هر کس... گفت؛ او دیوانه است!
        چون به جایِ شِکوِه کردن از جهان، خندیده ام!
         
        دیگران از بَختِ بد گفتند و از دُنیایِ دون...
        من ولی بی اختیار از جبرِ آن خندیده ام
         
        بس که در کشف و شُهودم نکته ها مجهول ماند...
        بر هرآنکس خواند خود را «نکته دان» خندیده ام
         
        سرنوشتم قصه ای تلخ است اما بارها...
        با مُرورِ تازه یِ... این داستان خندیده ام
         
        بی سبب هرگز نخندیدم به «غَم ها» دوستان...
        با «خدا»... با یادِ آن؛ «آرامِ جان» خندیده ام.
         
        «مهران اسدپور»
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عليرضا حكيم
        پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۸ ۰۸:۲۴
        درود بر شما جناب اسد زاده
        خندانک خندانک خندانک
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۲۸
        درود و سپاس جناب حکیم...🌷
        ارسال پاسخ
        جمعه ۱۸ تير ۱۴۰۰ ۱۱:۵۶
        خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۸ ۲۲:۴۸
        بسیار زیبا و شاکر بود خندانک خندانک
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۲۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۲۹
        درود و سپاس...🌷
        ارسال پاسخ
        جمعه ۱۸ تير ۱۴۰۰ ۱۱:۵۶
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد خسروبیگی
        پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۴۱
        جناب اسدپور شاعر توانمند
        غزل بسیار زیبایی از حضرتعالی خواندم
        بسیار روان و دلچسب
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۲۸
        درود و سپاس...
        به مهر خوانده اید گرامی...🌷
        ارسال پاسخ
        جمعه ۱۸ تير ۱۴۰۰ ۱۱:۵۶
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد خسروبیگی
        پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۴۲
        همه ی ابیات این غزل زیباست
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۸ ۱۵:۳۸
        فوالعاده شعری بود
        پاینده و برقرار باشی
        درود
        شاعر گرامی
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۳۰
        درود و سپاس گرامی...🌷
        قدم رنجه فرمودید.
        ارسال پاسخ
        جمعه ۱۸ تير ۱۴۰۰ ۱۱:۵۶
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محمودرضا رافعی (رافع)
        پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۸ ۲۰:۰۷
        غزلی ، شیوا . قشنگ خندانک
        متشکرم استاد خندانک
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۳۱
        درودها بزرگوار...
        سپاس از حضور حضرتعالی...🌷
        ارسال پاسخ
        جمعه ۱۸ تير ۱۴۰۰ ۱۱:۵۶
        خندانک
        ارسال پاسخ
        باقر رمزی ( باصر )
        جمعه ۲۹ آذر ۱۳۹۸ ۱۴:۰۲
        سلام و دورد استاد بزرگوارم
        تقدیم برای یلدا


        فرهاد

        اى دريغا كز زمان تنها به ما فردا رسيد
        كو رسيد اما چه سودى زو شب يلدا رسيد

        با تو هر دم يار ديرين واژه ‏ام منظور بود
        بى تو اى محبوب خوبان جمله بى‏ معنا رسيد

        جان و دل ار سوخت از سوداى افيون بود و چشم
        چون نظر افكند و نوميد عاقبت اينجا رسيد

        يا رب اين غوغاى بر جا مانده از تقويم چيست؟
        كين زمان در پاى گلها سايه‏ ى يغما رسيد

        دل چه خوش بود از سبويى از مى پيمانه‏ اى
        سنگ جهلى چون شكست پيمانه را صهبا رسيد

        بس كه بر دل وعده‏ ى امروز و فردا داده ‏ام
        دل بهر گل مى‏ رسد گويد كه آن رعنا رسيد

        خار دوران را به چشمم گر نهادند جاهلان
        دم فرو بستم به عزلت گفتم از دانا رسيد

        جام پاكى را به سر كش باصر از لطف خداى
        اين بود پيمان او كو از لب زيبا رسيد

        باقر رمزی باصر
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهران اسدپور
        مهران اسدپور
        سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۸ ۱۹:۳۲
        درودها جناب رمزی ارجمند...
        سپاس از حضور سبز و غزل شیوایتان...🌷
        ارسال پاسخ
        جمعه ۱۸ تير ۱۴۰۰ ۱۱:۵۶
        خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0