آئینه ی تمدن
از کودکی
فرامین تکامل را
از مذاهب منسوخ زمینی آموختم
مرا به سلولهای انفرادی تنهایی
به جرم دست درازی و قصد
تصحیح و معنی صحیفه های تحریف شده
محکوم کردند .
بیا و مرا به پشت ارابه های
هشت اسب بخار ببند
و بر زمینهای لم یزرع بکشان
تا یادم باشد که از خاکهای
بلند و مقدس و پاک
علیین هستم
و در مقابل آئینه ی تمدن و فطرت و ملیّت
به دیگران فخر نفروشم .
از عمق کدام سنگ نبشته ی ناخوانده ی تاریخ قدیم
برایت ارتباطی برقرار کنم
که بتوانی الهامی را در خواب و رویا
از فرشتگان بال گستر بگیری
و بر دامن چروکیده ی من بیفشانی
تا مترجمان گل سرخ
به تمام زبانهای زنده جهان ترجمه کنند ؟؟
افسوس که ماه نامه های
کاغذهای کاهی مکتب خانه هایمان را
پاره پاره کردند
و فرمول اصلی خمیره ی کارخانجات پاپیروس را
فراهم کرده
و روزنامه های پرنوی مستشرقین
به فرهنگ گلاسه تبدیل شد .
اصالتمان در میان انبوهی از
واژه گان روان نویسی قرمز
سوخت
و دیگر شجره نامه ای نمانده
که به آن ببالیم
من همان بادکنکی هستم
که با دست بادهای هرزه
به هر سو پرتاب می شوم
خداوندا :
بگذار فقط به اندازه ی نخی نامرئی
به تو متصل باشم .
و در عمق گَزنه های هرزه و هرجایی
رهایمان مکن .
باقر رمزی باصر
به جرم دست درازی و قصد
تصحیح و معنی صحیفه های تحریف شده
محکوم کردند .
درود بیکران استاد عزیز
درود بر افکار و اندیشه ی نابتان که هرگز در هیچ سلولی حبس نمیشوند
بسیار زیباست
درود بر قلم سبزتان
سبز باشید