مرداب آتش
یا ایهاالناس
آیا سکوتِ فرومرده ی ما را
از گلوگاهِ زخم می شنوید ؟؟
غوغای فریادمان
از زخم و هِماتوم را چه ؟؟
بیشتر از آنی که شما فکر می کنید
در مرداب آتش و خون فرو رفته ایم .
ببینید چگونه ما پیغمبرشناسانِ خداپرست را
از صف خریداران یوسف
به بزرگترین گودالهایِ
دورترین جزیره های آسیب تبعید کردند .
اکنون در میان غرغاب تمدّن
گوشهایمان را با پنبه دانه های اشتران
بیابانهای خشکسالی پر کرده ایم
تا مبادا خبرگان فرهنگ غربزده ی ابتزال
به قاموس نامه ی ملیّتمان تجاوز کنند .
سینه هایمان در تیررس تاولها و خنازیر
به فغان آمده و عقربها
در دامن کودکانمان
به شرط بندی و تیراندازی زهر
به سیبلِ دلهایشان مشغولند .
کارناوال زخم افیون دیدگانِ ناخودآگاه ،
در رگهای نحیف و کبود جوانانمان
انگشت شست خود را
به انضمام موفقیت ،
به لابراتوارهای عفونی حواله می دهند .
تا کی سکوت ؟؟
تا کی مردگی ؟؟
تا کی بردگی و اسارت و دربند نشئگی ؟؟
ما دیگر تحمّلمان در مقابل آزادیِ کاذب
به منتهاالیه خود رسیده است .
پروردگارا :
زمان آن نرسیده که ما را
به پرتگاه زلالِ معرفت ،
و رهبانیّت خویش نزدیک فرمایی
تا دیگر
شاهد داغِ وداع آلاله ها نباشیم ؟؟
باقر رمزی باصر