سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 22 دی 1403
  • تشكيل شوراي انقلاب به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1357 هـ ش
12 رجب 1446
    Saturday 11 Jan 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      گرچه باغ من از درخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم...یاسر قنبرلو

      شنبه ۲۲ دی

      \هوش پراکَنده\

      شعری از

      سیده نسترن طالب زاده

      از دفتر "مِرلــــــــــــــــــــــوهای کاغذی" نوع شعر افراغ اندیشه

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶ ۱۷:۱۷ شماره ثبت ۵۵۸۵۱
        بازدید : ۷۳۸   |    نظرات : ۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه


      بِه لعنتزار چشمه ای که نرِسیده گم میکَرد ،
      اِغمای  خُروشیدنهارا
      و پرتگاه حوصله ای که کِز کَرده بود ..

       برایِ زیستن
      زادَن  و نِگریستن  ...................!

      چقدر مُرداب
      دَر اِنحنای زَمان  گِرِه هایِ  بیشکیب هستن را
      می ایستند!!
      .
      .
      .
      که کُدام نسیم
      کُدام هَنجار اَفروخته ی صبح
      خواهد  آمد؟
      به لعنتزار چشمه ای که نَرسیده گم میکند !
      هیاهویِ  رنگباخته ی ِ بَردگان خسته را
      بیهیچ آفرینشی دَر چشمانشان
      حتی تکه های آبی آسمانی
      که مُنجمد شُد
      از لبهای  مَغرب
      ، به اِرتماس بلندترین خون
      .
      .
      .
      زنجِره ها  برایِ  آویختن رنگ بنفشه 
        دَر اُفق خواندند

      دَر شب  کُهنه ی  پژمردگی ِ آلالِه
      هزاران قرآن  ختم شُده بود  ...........

      ،
      و بَردگان خسته نیز
      و  تمام ِ آبرنگها
      به هوش پراکَنده ی  شب ، چکید

       شب چقدر زیبا شُد
      با خورشیدهای بیمانندی دَر میان
      و  ماه
      چراکه شب  اِسارتگُریز  دلبستگیها بود
      .
      .
      .
       
      جُملگی خاموش شُدند ؛
      و مُردند...

      همچنان که با دهانهای گشوده  میخواندند :
       
      .
      .
      .

      کَسی برایِ پروازمان مَباد!
      کَسی برای ِ  آزادیِمان
      .
      .
      .
      .
      .

      به لعنتزار چِشمهائی کِه نَرِسیده گم میکَرد.
       
       
       
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2