در این دریای معشوقه،شدم تنها من عاشق
نمی دانم شنا کردن، نباشد نزد من قایق
گهی طوفانی و مواج، گهی آرام و بی آزار
دراین دریای بی پایان، کند عقل و دلم پیکار
در این زیبایی دریا، ندارم دید مه رویان
شوم من غرق این دریا، بمانم با تو در پایان
اگر باشد مرا قایق، بمانم زنده من اما
نباشد این مرا حاصل، شوم غرق تو ای دریا
در این دریای عشق آلود،مگر باشم فقط ماهی
که باشم با تو ای زیبا، نمی دانم دگر راهی
بدان از آرزوهایم، که سنگین کرده است بارم
منم عاشق ترین عاشق، که از ساحل بیزارم
بود این آرزو در دل، که دور گردم من از ساحل
همه گویند که نیکویی، نباشد این سخن باطل
نمی خواهم به جز تو کس، بگویم این شود روشن
اگر با من نباشی تو، شوم تنهای تنها من
بود این آرزوی من، که باشم با تو در آخر
شدم محو تو ای دریا، تویی تنهاترین یاور
اگر زیبا رخان آیند، برایم نیک و یکتایی
به نزدم جملگی روداند، ولی تنها تو دریایی
گل و گچ(گروه لاله های واژگون گل های چمن)