سال لگد خورده
در این سال لگد خورده
بر سر این سفره های دراز زمان
آنقدر زخم خورده ایم
تا با شعر روحمان را پانسمان کنیم!
🎇 🎇 🎇
اینجا هنوز فردا
با همه حرف ها ،همه حس ها
باید دوباره ترس هامان را آب و دانه دهیم
تا تشنگی ذهن مان را به یغما ببرند!
🎇 🎇 🎇
در این بازی سرگرم کننده خیال
حقیقت دندان ندارد
تا بگیرد مثل یک گیلاس شراب
از واپسین باری که مرا می نوشد
چیزی می دهد که وعده نکرده است
و از دادن چیزی که وعده کرده است
همیشه عاجز است
به ظاهر حرف های ژرفی
غالبن محتوای جدی آن کم است!
که به تمام گذشته شباهت می برد
آنجا که هیچ می میرد و هر شب
اگر باید که اینگونه باشدها
شاید اینطور نماندها
بی آنکه ترک گویی یا بدست آوری
خالی را مثل پر سرکشیدن ها
کف می کنی.....
وقتی به کف هم می آیند!
🎇 🎇 🎇
در این روشنایی سراسیمه عشق
از طناب دورگردن نفس گیرتر
روبان سوگواری بر بندید
بر گردن پرواز کبوتران
تا آنجا که مرگ دلتنگ می شود
زیبایی متشنج قرن کفرگوی
پای برهنه....
سرعتش را از خاک می گیرد!
🎇 🎇 🎇
تنهایی چنان لخت است
اگر آب رفته باشم چون پیراهنی برتنت
چشم ها را همه درویش کردند
روی زمین اندامش
روبرو دیوار و پشت به دره
بر ستونی که کم کم می رود بالا
فقط بال بال نمی زنیم
میخ بلندش را آخر نکوبید در آسمان
اما از آن آب می خورد
عشق چراغ خانه ام بود
که دود از کله می برد بیرون
هم روز و هم شب است
آنها می آیند که ما برویم
اما چیزی از جایی کم نمی شود!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
پ.ن: هیچ.....
علی غلامی - بهمن 95
شهر من کرمانشاه
آنها می آیند که ما برویم
اما چیزی از جایی کم نمی شود!..........وما می رویم بازهم چیزی از جایی کم نمیشود!