اربعین آمد عزا بر پا شد
شور شیون در جهان پیدا شد
تا ثریا آتشی زد سوز دل
کربلا در این زمان غوغا شد
خون به دل هر دو جهان گریان شد
آه دل سوزانده، اشک مهمان شد
در کنار القمه جا پای عشق
سوز عشقی در دل ویران شد
ای مسلمان اربعین آمد بخوان
یاد عباس با فرات آمد بدان
بی علمدار لشکر دشمن چه کرد
خیمه می سوزاند ، دشمن بی امان
کربلا امروز میزبان وفا
زینب و سجاد زخمی از جفا
گاه روی قبر عباس و حسین
بوسه می کردند با شور و عزا
یاد شام پر درد بوده ای خدا
ذکر حق اندر خرابه ناله ها
بی برادر می شود زینب به شب
آه و ناله هر طرف با سوز و تب
شد رقیه بی پدر اشکش روان
صورتش زرد و خشک همچو خزان
می گفت ای عمه جان کو دلبرم
آن پدر با آن نوازش بر سرم
من همی خواهم او را عمه جان
گر نیاید می کنم اشک و فغان
شد عدو خشمگین از این ناله ها
آمده با خشم میکرد او صدا
این کودک بهر چی آشفته است
ها بگو این وقت شب ناخفته است
زینب با سوز و دل گفت ای عدو
او پدر میخواهد بس کن نگو
آن عدو خشمگین سر پرتاب کرد
کودکی را بی پدر بی تاب کرد
با اشک بوسه میزد او به لب
بر لبای آن پدر با سوز و تب
تا که جانش از بدن کرده جدا
شد خرابه از غمش اندر عزا
باز مانده زینب و یک قافله
با غمش دور از عزیزان فاصله
سعید مطوری/مهرگان
از دفتر محرم
بسیار زیبا و دلنشین بود
موفق باشید