غمی بسیار
بدل مارا غمی اینک عجب بسیار میآید
خبر از رحلت سجاد(ع) ماتم دار میآید
بگردن جای زنجیراست بدل داغ شهیدان
زرنج شامیان هردم دلش آزار میآید
بیادش طشت زرین میرسد ؛ باخیزران را
لب بابا ؛ زضرب چوب هم ؛ آثار میآید
شبی که خواهرش در خواب می بیند حسین(ع) را
به بیداری زعمه اش هم پدر خواستار میآید
صدای گریه اش بسیار میگردد درآن شب
یزید از ضجه اش ازخواب چون بیدار میآید
بگفتا پیش او اینک برید راس حسین (ع) را
سری را باطبق پیش یتیمی زار میآید
نگاه غنچه نشکفته می بیند طبق را
چنان هم ؛ زود می خشکد ، جدا ازدار میآید
کبودی دست زینب(س) از طناب کوفیان است
ببین زینب (س) یتیمان را بسی غمخوار میآید
هم از دفن شهیدان یاد میآرد کشد آه
کفن بهر حسینش(س) بوریا احضار میآید
بوقت آب نوشیدن زچشمش اشک جاری
بیاد تشنگی یِ آن علم بردار میآید
بسوزی چرخ گاهی گردشت ناجور میباشد
به پاکان خدا غم همچنان رودبار میآید
چنان کردی که زینب(س)گفته شد، ام المصائب
زراه شام هم کوفه مصیبت بار میآید
لبت بر بند از گفتار ای (گمنام) چندی
زچشم شیعیانش گریه یِ بسیار میآید
شنبه هشتم آبان نود پنچ .
بسیار زیبا جالب است