سوگند نامه
خدا یا قسم نام بی نامی ات
به دریای پُرفضل رحمانی ات
به تعظیم تو آدم واِنس و جِن
که در جودهر ذرّه ای مُمتَحن
زمین وزمان هستی از آنِ توست
نفس درنفس بود ، با بود توست
ز خُشکی شکوفه ز دیا صدف
ترا دارد از آسمانها هدف
به سقاّی لب تشنه بر دست آب
به خُشکیده لبهای طفل رُباب
به شرمنده رود گرفتار کین
به شب ناله های زمان و زمین
به آبی که خود درعطش مانده بود
فُراتی که در جنگ بازنده بود
بخاکی که سیراب ، با خون شده
چنان کعبه ، محراب اکنون شده
به طفل یتیمی که در مانده است
به دردی که در جان پراکنده است
به آئینه ی راستگوی زمان
که دم میزند از حقیت عیان
به آن چشمه سار سراپا خُروش
که دارد نشانِ طراوت بدوش
به ابری که بُغضش گلورا گرفت
به باران که نبض سَبو را گرفت
به حّق نماز شب مادران
به گلمویه های خدا محوران
به آشوب شبهای دلهای تنگ
به شوق شهیدان میدان جنگ
به ناکامی طفل بی والدین
به مولای مظلوم در کاظمین
به آلاله گلهای سُرخ وطن
به رزمنده مردان گلگون کفن
به حّس طبیبان درد آشنا
به جان شیدان اندر منا
به ارکان نم خوده ی عدل وداد
به اندوه دندان شکن خانه زاد
به شب زنده داران مست از دُعا
به سوزِ سلیمانِ بی ادعاّ
به تابنده مهر بلند آسمان
که بخشیده جان پرتواش برجهان
خدایا ترا بر همه کائنات
به سجّاده مؤمن و مؤمنات
به صبحی که دارد تب انتظار
به دلهای مانده جدا از قرار
تُرا بر خدای محمد "ص" قسم
پناهم خودت باش، من بی کسم
**
پیرنظر " سلیم "