منِ شاعر منِ خسته منِ منگ منِ تنهای بی پول و منِ لنگ
منِ آزرده حالِ مغز داغان فراری از همه جبرو حسابان
همان که گفته ها بسیار دارد ولی ناگفته ها بسپار یادت
منی که درس خواندن پیشه دارم و در مشتق مصرع ریشه دارم
منم این شاعره مستِ معاصر سر سوزن بدارم عقلِ حاضر
بقیش هم بدادم رهن کامل برا پر کردن معده ی عاقل!!!
12 سال و اندی درس خواندم گهی زیر لگد گه برف ماندم
چه شبها که در آغوش کتابم به صبح امتحان میبرد خوابم
چه لحظه های حساس تقلب کنم بر برگه ی زیرک تقرب
که گَه بر فا بگشتیم و گهی نا گهی پیروز رفتیم گهی . . .
گرفتیم دیپلمه دسته شکسته نگو دیپلم بگو تابع گسسته
همی باید خرم یک دانه کوزه از اونها که میزارن توی موزه
یکی از دوستان کرد این سفارش بزارم دیپلمم رو در جوارش
نگیرم بیش از این هی استخاره که غیر از این ندارد استفاده
...
سر تمرین فیزیک بودم انگار* که اصلا سمت دفتر رفتم انگار
همان بهتر که چینم دامن ازدرس در این موضوع نرانم بیش از این بحث
برای چه کشم من این همه درد که از خواندن شود پوست تنم زرد
نخوانم پیش و کنکورو بپیچم منم با مردم عاقل(!)یکی شم
و حتی نرّوم سمت سیاست نگیرم هیچ دنبال ریاست
کنم این زندگی از روی عادت نفهمم هیچ و نکّشّم ریاضت
ندانم ارزش این زندگانی بگم هی کار بکن تا پول دراری...
۹۰/۱۶/۵