سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        چوب تاخیر

        شعری از

        قاسم پیرنظر سلیم

        از دفتر سکوت سایه نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۳۹ شماره ثبت ۴۶۶۷۳
          بازدید : ۴۳۵   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        چــوب تـاًخــیـر

        در آغـــاز سَــفـــرگفتی دلم را با خودت  بُردی

        ولی با چـــوب تاًخــیرت كــبودم كردی آزُردی

        نِهی آگه مَگـــر جـــانــا که در دامت اَسیرم من

        که درجــمع رَقـــیـــبانم  دُعا کردی  بمــیـرم من

        به شـاخ و بـَـرگ اِحساسم زُلالــين اشک اَبرانی

        نمی رنجـم من از دستــت هرآنچه مِحنت افشانی

        خُدا بُنــیان کــنَـد ای کاش عــدویانی سِیه دل را

        که با نـــیرنگ گونا گون بجود آورده مُشکل را

        یکی بیگانه ای گــُفــتا  که با تو درد دل  کــرده

        شیاطین گونه با حیـــله ز چشمه آب و گِل کرده

        غَـــَدرچـرخ فلک باما ز سُست عهدی عـدوبوده

        که دربحَـربَــلا خــیزش کسَی هرگـــز نَیاســوده

        سـَفـرکـَـنسل نَمـا برگــرد اگـــــــر پابند  پیـمانی

        سَلیم از پای افـــُــتاده توهـــم دردی ودرمانی

         پیرنظر"  سلیم " 20/ 8/ 81
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۲۰:۰۷
        استاد پیر نظر بزرگوار و نورانی روی ماهتانرا از دور می بوسم زنده باشید به عشق خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۵۵
        در آغـــاز سَــفـــرگفتی دلم را با خودت بُردی



        ولی با چـــوب تاًخــیرت كــبودم كردی آزُردی
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود استاد بزرگوارم
        بسیارزیبا بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۸:۵۳
        درود گرامی
        سروده ناب و زیباست خندانک
        جواد مهدی پور
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۳۲
        درود بر استاد پیر نظر گرانقدر خندانک

        زیبا و دلنشین سرودید

        زنده باشید
        خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۶:۳۴
        .................. خندانک خندانک خندانک .........................
        بسیااار زیبااااا... خندانک خندانک خندانک
        دستمریزااااد بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        .................. خندانک خندانک خندانک ....................................
        تقدیم به اهالی خوب شعرناب:

        داستان جالب (نشان شخصیت)
        مردی نابینا زیر درختی نشسته بود!
        پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت:قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟»
        پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت:آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟‌
        سپس مردی عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌ راهی که به پایتخت می رود کدامست؟
        هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد.
        مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید:‌برای چه می خندی؟
        نابینا پاسخ داد:اولین مردی که از من سووال کرد، پادشاه بود.
        مرد دوم نخست وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود.
        مرد با تعجب از نابینا پرسید:چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟
        نابینا پاسخ داد: «‌رفتار آنها … پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد… ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد. او باید با سختی و مشکلات فراوان زندگی کرده باشد!»
        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۸:۵۵
        در ﺁﻏـــﺎﺯ ﺳَــﻔـــﺮﮔﻔﺘﯽ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑُﺮﺩﯼ
        ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﭼـــﻮﺏ ﺗﺎًﺧــﯿﺮﺕ ﻛــﺒﻮﺩﻡ ﻛﺮﺩﯼ ﺁﺯُﺭﺩﯼ

        سلام بزرگوار
        احسنت ،بسيار لذت بردم ،عالي بود
        مهدی رفوگر
        يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۴۹
        درود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نمی رنجـم من از دستــت هرآنچه مِحنت افشانی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0