خورشید آزادی برآ از خاوران تار ما
زرمهرِ شادی رخ نما کن سرخ زررخسار ما
پوسید دل خشکید جان از چشم ما شادی نهان
شیدا دلیم آتش بهجان سامان کنی کی کار ما
در جان ما رنجی گران خشکیده خنده در دهان
بر ناک چسبیده زبان بین دیدۀ خونبار ما
از داغِ یاران سینه در تا چند دندان بر جگر
افسرده بینی سر به سر آزاده و بیدار ما
مرغِ خرد راهی زند مرغ زمان بی ره زند
طرحی دگر درافکند رسّام زیرکسار ما
آزادیا این بوم را لبریز کن از خنده ها
زهرآبه شد از پُرغمی هر بادۀ خوشخوار ما
گردان گردانگیزمان فرسود در بند زمان
زنگار زد فولاد جان بزدا دگر زنگار ما
از هیمۀ اخگرجهان آتش فتد در خان و مان
این هیمه برگیر از میان کآتش زند پرگار ما
از بادۀ نابت بده کم کاسگی یک سو بنه
اینجا نگر مِه گشته کِه مخمور شد خمّار ما
آجیده بینی بس دلان با تیرهای خونچکان
غم سوخت این عمر گران پس کو گهِ فرخار* ما
در بوم زر- گوهرنشان از فقر چشمان خونفشان
افتاده چنگِ تش وَشان هستی هیزم وار ما
هر روز دامن گسترد فقرِ سیه حرمت بَرَد
کو مزدکی تا بسترد این رنج عمراوبار ما
آزادیا بر این خبر بر دشمنِ این بوم و بر
ترسنده باش و کن حذر از آهِ آتش بار ما
امّید، یأست نشکند خورشید فردا برزند
تاریخ نقشی نو زند بر اخترِ زرتار ما
(1391)
...............................................
* از "فرخار" معنی ریشه ای آن (پرو خواثرَ Paru-xvâөra به معنی پُر از شادی) اراده شده است.
.............................
سال نو بر همگان مبارک
سالی دلخواه برایتان آرزو دارم.
با مهر