سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        هفتۀ عاشقانه

        شعری از

        مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)

        از دفتر شعر سپید زمستان نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۱۵ شماره ثبت ۴۴۹۰۲
          بازدید : ۵۴۵   |    نظرات : ۲۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)

        1- من چشم پر از سِحر تو را می بوسم
        آن شانۀ پرمِهرِ تو را می بوسم
        هرچند کم آید نفست اما من
        لبهای پر از شعرِ تو را می بوسم
        طولانی و مردادی، در اوج آزادی
        با دمای بوشهر تو را می بوسم
        **********************************
        2- ای نازنینِ ماهم، وزن شعرِ کوتاهم
        کنارت هم نباشم با یاد تو همراهم
        روح لطیف شبنم ، از قلبت غصه ها کم
        برای تو از خدا بهترین را می خواهم
        *****************************
        3-امروز
        غم جمعه از صبح ، طلوع کرد
        در بهمن نبودنت می لرزم
        کاش مهر چشمانت
        از غروب انتظار بروید
        انجماد تنهایی ام را
        قصۀ نور بگوید
        ******************
        4- تک بیت ماندم
        وقتی غزل خداحافظی خواندی
        ********************
        5- کاش کنار می رفت دالِ فاصله
        آدینه ام ، غرق آینه می شد
        ماه مهربان من !
        ****************************
        6- پنبۀ بالشم را می زنم
        تا بیشتر خوابت را ببیند
        سبکبال در اوج آبی خیال
        آنسوی آرزوهای محال
        ستارۀ دیدار بچیند
        **********************
        7- هیچ کس
        اشک کویر را ندید
        وقتی رهگذر را بدرقه می کرد
        مه ناز نصیرپور
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۲۱:۴۷
        ممنونم مهناز عزیز خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۵۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درودخواهریییی خندانک خندانک
        بسیارزیبا بودند خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ماناباشی خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۱۷
        درود بانو
        جالب و زیبا بودند
        خندانک خندانک خندانک
        مصطفی سالاروند(سالار)
        شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۲۸
        شعرها زیبا بود . ولی چندتای اول وزن نداشت.شاید من اشتباه می کنم خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۱۸
        هرچند کم آید نفست اما من


        لبهای پر از شعرِ تو را می بوسم............مثل همیشه عاااااااااالی
        ..................................................... خندانک خندانک مه ناز عزیزم خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۲۳
        .................. خندانک خندانک خندانک ......................
        لبهای پر از شعر... خندانک
        بسیااار زیبااا قلم زدید خندانک خندانک خندانک خندانک
        هزاراااان درود خندانک خندانک
        ....................... خندانک خندانک خندانک ........................
        هدیه به اهالی خوب شعرناب:
        شهسواری‎ ‎به دوستش گفت: بیا به کوهی که خدا آنجا زندگی می کند برویم.میخواهم ثابت کنم که‎ ‎اوفقط بلد است به ما دستور بدهد، ‏وهیچ کاری برای خلاص کردن ما از زیر بار مشقات نمی‎ ‎کند‎.
        دیگری گفت: موافقم .اما من برای ثابت کردن ایمانم می آیم‎ .
        وقتی به قله‎ ‎رسیدند ،شب شده بود. در تاریکی صدایی شنیدند:سنگهای اطرافتان را بار اسبانتان کنید‎ ‎وآنها را پایین ببرید‎
        شهسوار اولی گفت:می بینی؟ بعداز چنین صعودی، از ما می خواهد‎ ‎که بار سنگین تری را حمل کنیم. محال است که اطاعت کنم‎ !
        دیگری به دستور عمل کرد‎. ‎وقتی به دامنه کوه رسید،هنگام طلوع بود و انوار خورشید، سنگهایی را که شهسوار مومن‎ ‎با خود آورده ‏بود،روشن کرد. آنها خالص ترین الماس ها بودند‎…
        بزرگی می گفت:
        ‎تصمیمات خدا مرموزند،اما همواره به نفع ما هستند‎.‎
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۰۱
        سلام
        همیشه کوتاه های شما به دلم مینشند
        ولی دروغ نگم قبلی ها را دوستتر داشتم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۳۴
        خندانک خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        يکشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۴۲
        من هفت خان از مراحل حالات شاعر را خواندم نه هفت قطعه...
        خان چهارم و هفتم قله احوالات شاعر بود به نظر بنده حقیر...
        خانم نصیر پور اثر قفت مرحله ای شما را با حس عجیبی خواندم ...تب داشت...سرعت داشت ...اصلا به عقب نگاه نمی کرد... حال و آینده را دچار آتش عشق می کرد.
        زیبا بود و بهره بردم و درود بر شما خندانک
        مهدی صادقی مود
        يکشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۳۹
        درود برشما سرکار خانم نصیر پور عزیز
        خیلی هم قشنگ
        فکر می کنم شعر اول در دوبیت تمام شود بسیار زیباست
        خندانک خندانک

        هرچند کم آید نفست اما من
        لبهای پر از شعرِ تو را می بوسم خندانک
        حمید رضا
        سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۲۷
        لذت بردم
        تمام دل نوشته هایت به مخاطبت میگوید....

        شاعر این شعر با تاروپود عاشق است
        حمید رضا
        سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۲۹
        باتاروپودش عاشق است
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0