در باره ترانه ی :
« آپاردی سئللر سارانی »
« آذربایجان خلق ماهنی لاری » یا « ترانه های فولکلوریک آذربایجان » به ترانه هایی گفته میشود که شاعر و آهنگساز مشخصی نداشته و طی سال ها سینه به سینه نقل شده و به دست ما رسیده است.
یکی از اشعار فولکولور و معروف آذربایجانی ( آپاردی سئللر سارانی ) است که براساس داستان سارای ساخته شده و از سالیان دراز به اشکال مختلف سینه به سینه نقل شده و امروزه یکی از شاهکارهای فولکلوریک آذربایجان به شمار میرود.
این داستان دختری است از یکی از دهات نزدیک رودخانه « آرپا چایی » که نزدیکی مرز دو آذربایجان جاریست.
داستان سارای :
داستان سارای اینطور آغاز میشود که در کنار رودخانه ی « آرپا چایی » که در نزدیکی مرز دو آذربایجان جاریست در یکی از دهات نزدیک آن دختری ساری تللی ( گیسو طلا ) و آلا گؤز ( چشم شهلا ) به دنیا می آید. پدر و مادرش نام این دختر را سارای که در ترکی تحلیل یافته ساری آی ( ماه طلایی ) میباشد میگذارند.
سارای در طبیعت آذربایجان پرورش می یابد و دختری ماه رو میشود. بزرگان ده سارای را به پسری به نام « خان چوبان » نامزد میکنند. روزی چشم خان ده به سارا میافتد. خان ، پدر سارای را فرا میخواند و ازاو میخواهد که سارای را به عقد او در آورد. پدر سارای که مرد ریش سفیدی بود و به خان چوبان قول مردانه داده بود و مصداق آتاسؤزی (ضرب المثل) آذربایجانی: ( کیشی توپوردوغون یالاماز ) پیشنهاد خان ده را رد میکند. خلاصه از خان اصرار و از پدر انکار و در این موقع است که خان متوسل به زور شده و او را مورد ضرب و شتم قرارداده و سارای را تهدید میکند که در صورت سربازدن از خواسته ی خان دیگر پدر خود را نخواهد دید چون او پدرش را خواهد کشت. سارای که به جز پدر کسی را نداشت و نمیتوانست رنج و عذابش را ببیند بر خلاف علاقه ی وافرش به « خان چوبان » و قولی که به او داده بود تن به خواسته ی خان ظالم میدهد.
روزی سارای می گوید که آماده ازدواج با خان میباشد. همه از این تصمیم او متحیر میشوند ولی او چاره ای جز این نداشت چون او شیر دختر آذربایجانی بود و پاکدامن ؛ و بدین ترتیب سارای به دنبال خان راهی میشود اما در بین راه تنش را به آب جاری « آرپا چای » میسپارد و خود را جاودانه میسازد.
امواج آرپا چایی، سارای زیبا را همانند دسته گلی روی دستهای خود می برد و بدین ترتیب دفتر عشق ناکام دیگری بسته میشود و از میان میرود. بعدها شاعری از دیار ارسباران آذربایجان، « ابوالقاسم نباتی » در میان چندین بند شعر تراژیک ، گوشه ای از این حکایت را چنین بیان مینماید :
گئدین دئیین خان چوبانا
گلمهسین بو ئیل موغانا
گلسه باتار ناحق قانا
آپاردی سِئللر سارانی
بیر آلا گؤزلو بالانی
آرپا چایی دَرین اولماز
آخار سویو سَرین اولماز
سارا کیمین گَلین اولماز
آپاردی سِئللر سارانی
بیر آلا گؤزلو بالانی
آرپا چایی آشدی داشدی
سئل سارانی قاپدی قاچدی
هر گؤرهنین گؤزو یاشدی
آپاردی سِئللر سارانی
بیر آلا گؤزلو بالانی ....
ترجمه فارسی :
سیلها سارا را بردند.
بروید و به خان چوبان بگویید
که امسال به موغان نیاید
اگر بیاید به خون ناحق فرو میرود
سیلها سارا را بردند
یک فرزند چشم شهلا را
رودخانه ی آرپا عمیق نیست
آب روانش سرد نیست
عروسی مانند سارا وجود ندارد
سیلها سارا را بردند
یک فرزند چشم شهلا را
آرپا چای گذشت و طغیان کرد
سیل سارا را قاپید و فرار کرد
چشم هر بیننده ای اشک آلود است.
موفق باشید همکار گرامی