دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
درمزرعه ی عشقم خورشید طلوع کرده
باران به زیبایی ازابرگذرکرده
سرسبزی وپرمهری هم شور به پا کرده
گیسوی حنایی را باباد صبای عشق ازفرق دوتاکرده
لب غنچه ی نشکفته
گیسوبه میان رفته
خوشبوترین نارنج درخانه نهان کرده
درچشم چوآهویش جادو چه ها کرده
پرنازه وپر غمزه
جادوگر وپر عشوه
این خالق زیبایی با عشق چه ها کرده
شاه است به من مجنون من نیز گدا .برده
ازشدت زیبایی چونان گل و ورده
عطر تن وگیسویش
آن گونه وآن مویش غوغا به پا کرده
دستم بگرفت دردست جانم بگرفت ازهست
ازجام لبش خوردم
من مست واو هم مست
با حلقه ی دستانم این عشق به هم پیوست
غلطان دران سبزه
برگونه ی پرمهرش دادم گل بوسه
گشتم کمی هرزه
دل گفت صفا کرده
درحالت عشق خود گویا خطا کرده
معشوق به من گفتا حاشا.... به خطا رفته!
تقدیم به دلهای عاشقتان. حقیربهاءالدین داودپور(بامداد)
دی نود وچهار
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.