سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        الفرار

        شعری از

        جعفر محمدی (ضمیر)

        از دفتر سرگشته در باد نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۳۸ شماره ثبت ۴۳۸۶۹
          بازدید : ۱۷۰۱   |    نظرات : ۳۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        صدای ارسالی شاعر:
         
        الفرار
        خویش را در دست معشوقی سپار
        که تو را در منزل آرد بی فگار
        هرگز آن معشوق نیست اندر خورت
        که برآرد از وجود تو دمار
        پای بر سر کوبدت او روز و شب
        هی بگوید این بیار و آن بیار
        خواهرم دارد دو سرویس طلا
        من ز او کمتر نیم ای بی بخار
        ده کیلو شلغم برای من کم است
        یک دو تن شفتالو صد تن  خیار
        فحش خواهر  مادرت را بیدرنگ
        از پی بابا بگوید او هزار
        ای برادر زندگی اینگونه نیست
        از سر صبح تا به شب همواره کار
        این چنین معشوقکی هر گز مباد
        از چنین خانه نمایید الفرار
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۰۹:۳۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۰۷:۲۷
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود
        بسیارعالی بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۱۶:۳۵
        درود گرامی
        بسیار جالب و زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۱۸:۳۶
        جناب آقای محمدی عزیز، سلام علیکم.
        ..........................................................
        خسته نباشید انشاءا...............
        موفق باشید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سیده نسترن طالب زاده
        جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۱۹:۵۹
        درودتان گرامی
        بسیار عالی،الفرار!!نامی بران و شکوهمند
        لذت بردم با مهر خندانک
        احمدرضانظری چروده
        جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۲۲:۲۱
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        دربهارچشم تو گلها همه یاس غم است /صد بهار زندگی ارزانی چشمان تو
        نسخه بدل شعر مشاعره ی من خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۰۴:۵۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۰۵:۳۸
        به زندان قاضی گرفتار به
        که در خانه دیدن بر ابرو گره خندانک
        ممنون از شعرتان خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۰۳
        خندانک خندانک خندانک
        آفرین
        صفیه پاپی
        يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۰۷
        .................. خندانک خندانک خندانک ......................
        دست مریزاد بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        زیباااا بود خندانک خندانک خندانک
        .................. خندانک خندانک خندانک .....................
        در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد، هر چه کرد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد؛ تا اینکه فکری به سرش زد… به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است؟

        کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بی هیچ فکری گفت: “۳ سکه” مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید. کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت:
        “سند جهنم” مرد با خوشحالی آن را گرفت. از کلیسا خارج شد، به میدان شهر رفت و فریاد زد:
        من تمام جهنم را خریدم، این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید، چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نخواهم داد!
        عباس وطن دوست
        دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۲۹
        خندانک
        سلام

        درود بر شما و احساس زیبایتان

        ذوق و احساس نابتان قابل تقدیر است

        خندانک ...................درود..................... خندانک
        محمد رحیم کاظمی
        دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۴۸
        سلام
        چقدر قشنگ بود
        دستت درد نکنه شاعر عزیز خندانک خندانک خندانک
        مسعود احمدی
        دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۲۲
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک

        درود بر شما .
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۳۳
        درود
        زیبا بود
        گاهی میطلبه این نوع طنز و خنده ای که بر لب مینشینه
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهاره ترابی (بهارنارنج)
        پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۴ ۲۲:۳۵
        بسیار عالی و نغزززززز خندانک خندانک خندانک
        زهرا منصوری
        يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۲۰:۱۴
        خندانک خندانک خندانک خندانک

        خسته نباشید استاد خندانک
        مسعود ندری(شیدا)
        يکشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۱ ۲۰:۰۰
        به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی، زسنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4