جمعه ۲ آذر
بی وفایی شعری از حامدلونی
از دفتر خلوت دل نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۴ ۱۷:۱۲ شماره ثبت ۴۲۶۵۹
بازدید : ۴۶۳ | نظرات : ۱۱
|
|
شنیدم من صدای گامهایت را درونم شور بر پا شد
ولی افسوس میرفتی و دل در بند دریا شد
غم هجران و دل تنگی عجب احساس جانسوززی است
ازین حال پریشانم کجا یک بحظه جویا شد
دریغا اندرین عالم مشان از عهد و پیمان نیست
سرای عیش و عیاشان منور چون ثریا شد
دگر دل بستن اندر این زمان بر کس نمیباید
به زیر برقه ها رفته کجا خواهد هویدا شد
ندیدم با وفاتر من ز تنهایی در این پیمانه ی عمرم
گواه قصه ی عمر مرا هم سنگ خارا شد
دلا عاشق مشو دیگر که رسم عاشقی اینست
همه رسوای و خواری تورا بیداد عنقا شد
برو جانا دوای درد جاسوز ترامیخانه میداند
نه چون یوسف که در بند تن سیم زلیخا شد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شنیدم من صدای گامهایت را درونم شور بر پا شد
ولی افسوس میرفتی و دل در بند دریا شد