سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 دی 1403
  • ميلاد حضرت عيسي مسيح عليه السلام
24 جمادى الثانية 1446
    Tuesday 24 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      سه شنبه ۴ دی

      وسوسه عشق

      شعری از

      بابک فغفوری (پور)

      از دفتر آه سرد نوع شعر مثنوی

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ ۱۳:۲۹ شماره ثبت ۴۱۹۸۲
        بازدید : ۷۱۶   |    نظرات : ۱۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      آخرین اشعار ناب بابک فغفوری (پور)

        گیرم آن روی تو ماه است و جمالي شيرين
      دل شیرین تو از بهر وصاليست چنين
        صبحگاهان که دلم عزم تمنای تو کرد
      دل به دریا زد و وعده شیدای تو کرد
      باز این وسوسه عشق به دلم منقوش شد  
      عالم از سوز دلم جام گرفت مدهوش شد
      دل بی صبر تو از بهر که سوخت ای صمنم
      من ز سوز دل خود درد کشم ، از چمنم
      دامن سبز بهار از تو نشان آورده
      بهر شیدای دلم سجده به جا آورده
      خواب دیدم دل من بهر تو یک جام  گرفت  
       روشنی دادی به جانم روح من جان گرفت
      عاشق توست که امشب به جنون می آید
      اینکه در حسرت شیرین به کوه می آید
      عاشقم ، سوخته ام ، پرده زغم می خوانم  
      بهر چشم تو زلیخا شده ام ، می دانم
      ای که از مستی من شاد بگشتی بسیار
      باز در  چرخ فلک نوبت ما هم بشمار
      این چه حالیست که من در عتشت میسوزم  
      از برای لعل تو ، جامه خون میدوزم
      نوبت ما که بشد میکده ها را بستند
      حسرت جرعه می ، بر دل ما بگذاشتند
      بی توازعشق چه ماند، مه شب تاب نفس  
      چقدر زهر بنوشم شب شیدا ،  تو قفس
      من به بدنبال تو گشتم نوش داروی دلم
      لیک حیف ، دیر بیامد به تسلای دلم
      تو که از بهر دلم سیب به شیطان میدهی
      تو که با قامت دل ، اشک به ثریا میبری
      ای که حاشا کرده ای عشق مرا
      ارچه  از یاد برده ای  نام مرا
      شد خزان عشق و تمنای جوانی در من
      سر برفت جرعه هستی ز صبوری بر من
      چمن مرغ دلم زرد بگشت ای سنگدل
      اینک این دشت کهن شاد نگردد از دل
      ای که با چشم دلت ، غرق بکردی عالم
      در دلم راز نماند ، شهره شدم درماتم
      ای که شام آید و یک دم نبری از نامم
      آید آن روز که حسرت بخوری  از یادم
      بابک فغفوری
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2