سلام مجدد . این واقعه ی تاریخی ارتباطی به مسائل شیعه و سُنّی به هیچ وجه ندارد می توانید به کتاب (فرهنگ تلمیحات دکتر سیروس شمیسا) که کتاب جامعی است هم این واقعه ی تاریخی( غار ثور ) را مستند مطالعه نمایید .
واقعه ی یار غار پیامبر(ص) ابوبکر
پرسش : ماجراى مصاحبت ابوبکر با پیامبر(صلی الله علیه وآله) در هجرت از مکه به مدینه چه بود؟
پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی: مشرکان «مکّه» نقشه و توطئه خطرناکى براى نابود کردن پیامبر کشیده بودند و تصمیم نهائى آنها پس از مقدمات مفصلى چنین شد که عده زیادى شمشیرزن از قبائل مختلف عرب، خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را شبانه در حلقه محاصره قرار دهند و صبحگاهان دسته جمعى به او حمله کنند و او را در بسترش از دم شمشیرها بگذرانند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) که به فرمان خدا از این جریان آگاه شده بود آماده بیرون رفتن از «مکّه» و هجرت به «مدینه» شد، اما نخست براى این که کفار قریش به او دست نیابند به «غار ثَوْر» که در جنوب «مکّه» قرار داشت و در جهت مخالف جاده «مدینه» بود پناه برد، در این سفر «ابوبکر» نیز همراه پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود. دشمنان کوشش فراوانى براى یافتن پیامبر کردند ولى مأیوس و نومید بازگشتند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) پس از سه شبانه روز توقف در «غار» و اطمینان از بازگشت دشمن، شبانه از بیراهه به سوى «مدینه» حرکت کرد و بعد از چندین شبانه روز سالم به «مدینه» رسید و فصل نوینى در تاریخ اسلام آغاز شد.
آیه 40 سوره «توبه» اشاره به یکى از حساس ترین لحظات این سفر تاریخى کرده، مى گوید: (خداوند پیامبرش را یارى کرد، در آن هنگام که کافران او را بیرون کردند)؛ «إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُو». البته قصد کفار بیرون کردن او از «مکّه» نبود، آنها تصمیم به کشتن او داشتند، ولى چون نتیجه کارشان بیرون رفتن پیامبر(صلى الله علیه وآله) از «مکّه» شد این نسبت به آنها داده شده است.
پس از آن مى گوید: (این در حالى بود که او دومین نفر بود)؛ «ثانِیَ اثْنَیْنِ»، اشاره به این که جز یک نفر همراه او نبود و این نهایت تنهائى او را در این سفر پر خطر نشان مى دهد و همسفر او «ابوبکر» بود.
(به هنگامى که آن دو نفر به غار (غار ثَوْر) پناه بردند)؛ «إِذْ هُما فِی الْغارِ». (در آن موقع ترس و وحشت، یار و همسفر پیامبر را فرا گرفت و پیامبر او را دلدارى داده، گفت: (غم مخور خدا با ما است))؛ «إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا». (در این هنگام خداوند روح آرامش و اطمینان را که در لحظات حساس و پر خطر بر پیامبرش نازل مى کرد، بر او فرستاد)؛ «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْهِ». (و او را با لشکرهائى که نمى توانستید آنها را مشاهده کنید، یارى کرد)؛ «وَ أَیَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْه». این نیروهاى غیبى ممکن است اشاره به فرشتگانى باشد که حافظ پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این سفر پر خوف و خطر بودند، و یا آنها که در میدان جنگ «بدر»، «حنین» و مانند آن به یارى او شتافتند. (و سرانجام برنامه، هدف و مکتب کفار را پائین قرار داد و برنامه و گفتار الهى در بالا قرار گرفت)؛ «وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذینَ کَفَرُوا السُّفْلى وَ کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْی». چرا چنین نشود در حالى که (خداوند هم قادر است و هم حکیم و دانا)؛ «وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ»، با حکمتش راه هاى پیروزى را به پیامبرش نشان مى دهد و با قدرتش او را یارى مى کند.
ماجراى مصاحبت «ابوبکر» با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این سفر و اشارات سربسته اى که در آیه فوق به این موضوع شده در میان مفسران شیعه و اهل تسنن بحث هاى مختلفى را برانگیخته است.
بعضى راه افراط را پوئیده اند و بعضى راه تفریط را. «فخر رازى» در تفسیر خود با تعصب خاصى کوشش کرده که دوازده فضیلت! براى «ابوبکر» از آیه فوق استنباط کند و براى تکثیر عدد، آسمان و ریسمان را به هم بافته، به طورى که پرداختن به شرح آن شاید مصداق اتلاف وقت باشد.
بعضى دیگر نیز اصرار دارند که مذمت هاى متعددى از آیه استفاده مى شود. نخست باید دید آیا کلمه «صاحِب» دلیل بر فضیلت است؟ ظاهراً چنین نیست؛ زیرا از نظر لغت، «صاحِب» به معنى «همنشین» و «همسفر» به طور مطلق است، اعم از این که این همنشین و همسفر شخص خوبى باشد یا بدى، چنان که در آیه 37 سوره «کهف» در داستان آن دو نفر که یکى با ایمان و خداپرست و دیگرى بى ایمان و مشرک بود مى خوانیم: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَکَ مِنْ تُراب»؛ (رفیقش به او گفت: آیا به خدائى که تو را از خاک آفریده کافر شدى؟).
بعضى نیز اصرار دارند که ضمیر «عَلَیْهِ» در جمله «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِیْنَتَهُ عَلَیْه» به «ابوبکر» باز مى گردد؛ زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیاز به سکینه و آرامش نداشت، بنابراین نزول سکینه و آرامش براى همسفر او (ابوبکر) بود. در حالى که با توجه به جمله بعد که مى گوید: «وَ أَیَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْه»؛ (او را با لشکرى نامرئى یارى کرد). و با توجه به اتحاد مرجع ضمیرها روشن مى شود که ضمیر «عَلَیْهِ» نیز به پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر مى گردد، و این اشتباه است که ما تصور کنیم «سَکِیْنَة» مربوط به موارد حزن و اندوه است، بلکه در قرآن کراراً مى خوانیم که «سَکِیْنَة» بر شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل گشت هنگامى که در شرائط سخت و مشکلى قرار داشت. از جمله در آیه 26 همین سوره در جریان جنگ «حنین» مى خوانیم: «ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِیْنَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِیْنَ»؛ (سپس خداوند سکینه و آرامش را در آن شرائط سخت بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد). و نیز در آیه 26 سوره «فتح» مى خوانیم: «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِیْنَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِیْنَ» در حالى که در جمله هاى قبل در این دو آیه هیچ گونه سخنى از حزن و اندوه به میان نیامده است، بلکه سخن از پیچیدگى اوضاع به میان آمده. در هر حال، آیات قرآن نشان مى دهد که نزول سکینه به هنگام مشکلاتِ سخت صورت مى گرفته و بدون شک پیامبر(صلى الله علیه وآله) در «غار ثور» لحظات سختى را مى گذراند.
و عجیب تر این که بعضى گفته اند: جمله «أَیَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْه» به «ابوبکر» باز مى گردد! در حالى که تمام بحث این آیه بر محور یارى خداوند نسبت به پیامبر دور مى زند و قرآن مى خواهد روشن کند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) تنها نیست و اگر یاریش نکنید خدا یاریش خواهد کرد. چگونه کسى را که تمام بحث بر محور او دور مى زند رها ساخته؟ و به سراغ کسى مى روند که با عنوان تبعى، از او بحث شده است؟ این سخن نشان مى دهد که تعصب ها مانع از آن شده که حتى به معنى آیه توجه بیشترى شود.(1)
پی نوشت: (1). گردآوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و دوم، ج 7، ص 494.
عيد کمال دين . سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصايت و ولايت
امير المومنين عليه السلام
بر شيعيان و پيروان ولايت خجسته باد