يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
بادرودی خالصانه به پیشگاه سروران گرامی هدف این حقیرارارسال این پست به تصویرکشیدن انسانهای متظاهرومکاروشروررنج ومشقت خلق می باشد وعبارتها کلی بوده وهیچ منظورخاصی باشخص وگروه خاصی دربین نیست برخی انسانها دراین دوره ی آخرزمان برای مادیات وقدرت طلبی ابتدایی ترین حالات انسانی را به راحتی زیرپا می گذارند تاپله های ترقی خودرافراهم نمایند غافل ازاینکه عمرکوتاه انسان وتوجه بیش ازحد به مادیات سرنوشتی جز رزالت ونابودی درپی ندارد وآخرسر زمانی می رسد که پشیمانی دیگر سودی ندارد اگرقصوری هست برقلب عاشقتان مراعفونمایید
ازمیان آدمای این زمان
گاه سگ می شود شاهین وباز
یاکه راسومی شود شکل گراز
دراین هوای پرسوزوگداز
وچه بدبخت وبی نواست
بابالنگ دراز
می شناسم جاده ای باریک وپرپیچ وخمی همچون هراز
مارها درخودنهان بنموده تا به ازاز
سفله وپستند این مسکینان به ظاهر برفراز
....
خال هندو
مغز گردو
راسویی هم هست زشت وبدبو
این همه درداین همه مرگ
مزداوتنهابودمرگ
....
چخه چخه آهای سگه
پاچه نگیرآخه همش پوست ورگه
کوری مگه
اها ی سگه
تیشه نزن به این درخت چون که همش میوه وبرگه
قلعه ی ارمغان ما مثل یه ارگه
آهای سگه مزدتوآخرش کشتن ومرگه
....
زخم زبان زخم زبان
تیغ بکش بردل دردمندم
تاکه کشی مرادراین شبای سردم
روزوشبم رنگ غمه
زبس زدی نیش وکنایه کردی تو خردم
زخم زبان دست نکش دست نکش تانکشیم
....
درکلبه ی مافقرنباشد شادیست
برسرسفره ی ما نان اگرنیست عادیست
یک نان وپنیر گرباشد
روزدگرش پریشانحالیست
کوه فقرم نشودآب
این نشانی زسیاهکامیست
....
دراین دنیای خاکی
کجاست مردی وپاکی
چرااینهمه شاکی
یکی عاشق به چشم ویکی ناخن ولاکی
یکی کافه چی میخوارساکی
یکی سرگرم به مرغان وماکی
یکی درمزرعه درباغ تاکی
بس است دیگر
آی هابیلی آی قابیلی دشمنی تاکی
درودبی کران برشما اهالی محترم وباصفای شعرناب
حقیربهاءالدین داودپور
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.