يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
خوشترین ایام دورانم
درعهد قدیم
بودفصل تابستانم
سیرروستای پدرمی رفتیم
شادوخندان همره بادوستان
اندرآن باغ بزرگ روستامی گشتیم
هرطرف سبزه وگل می دیدم
هرطرف گل به چمن می دیدم
گلای خوشبورامی چیدم
میان آنهمه گل
من
گل خویش رادیدم
مدتی قامت رعنای گلم کاویدم
گل اسیرمن ومن دربغلم
سیرگلو بوییدم
لحظه ای هم نفسم همنفس گل بود
عشق بوسیدم
گل چومی خندید من نیزبه گل خندیدم
کمی هم رقصیدم
نرمی وگرمی آن شاخه ی گل
همه راوهمه رابررخ خویش مالیدم
بعدآن چندقدمی رفتن گل پاییدم
هرطرف گل که برفت
درپی اوچرخیدم
این گذشت....
بعدایام دگر
نشان ازگل خودپرسیدم
گل به بستان امل من هیچ ندیدم
بیدمجنون شدم وبرتن خویش لرزیدم
همچوبرگی به خزان
درپی اوپرزیدم
(امروزباران)
امروزیاران
باریدباران
ازسوی جانان
برچشمه ساران برسبزه زاران
درنوبهاران باگلعذاران
یک گلعذاری زیبانگاری
جنت تباری شیرین مرامی
گشته نمایان درزیرباران
چشمش چوآهو رویش چوماهوگیسوکمندو
لب چون یاقوت باطعم شاتوت
گونه بناگوش دارم دوساقدوش
ابروکمانش عشقست جانش
آن ساق ورانش سینه دهانش
این آتش عشق ازخودمرانش
پرکن توجامم مستم جانم
شهنازوماهم بابوسه ای کن آغازکامم
باتقدیم بهترین درودها به محضرگرامیتان. حقیربهاءالدین داودپور(بامداد)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.