سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        کجاست

        شعری از

        احمدی زاده(ملحق)

        از دفتر ندائی از غیب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۷ تير ۱۳۹۰ ۰۴:۵۳ شماره ثبت ۴۰۷۷
          بازدید : ۱۰۶۱   |    نظرات : ۱۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        آن دلبر رعنا با دو چشم

        زیبا کجا

        کمند کجا ابرو کجا سینه کجا

        می و ساغر و مستی کجا

        هوش کجا عقل کجا دیده خون بار کجا

        مست شوم

        منگ شوم

        خانه رسوائی کجاست

        غیب کجا پرده کجا خانه دوست کجا

        نعره کشم روز و شب

        قبر لیلی و مجنون کجا

        هوش برم

        مست شوم

        آن یار دل ارا کجاست

        کوه کجا

        صحرا کجا

        آن فرهاد عاشق کجا

        فرق کجا

        خون کجا

        آن شیرین طناز کجاست

        بس بس بس..

        نکن سر خود از تن جدا

        همین جاست همین جاست

        تو خود کردی از او جدا ...



        2010 لندن- انگلستان

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۷ دی ۱۳۹۵ ۰۱:۳۱
        زیبا بود! خندانک
        دست مریزاد! خندانک
        این شعر از سهراب مرا در یاد آمد و تقدیم به شما:
        خانه ی دوست كجاست؟
        در فلق بود كه پرسيد سوار:
        آسمان مكثی كرد؛
        رهگذر شاخه ی نوری كه به لب داشت،
        به تاريكی شن ها بخشيد؛
        و به انگشت نشان داد سپيداری و گفت:
        نرسيده به درخت،
        كوچه باغی است؛
        كه از خواب خدا سبزتر است؛
        و در آن عشق،
        به اندازه ی پرهای صداقت آبی است!
        می روی تا ته آن كوچه؛
        كه از پشت بلوغ،
        سر به در می آرد؛
        پس به سمت گل تنهايی می پيچی؛
        دو قدم مانده به گل،
        پای فواره ی جاويد اساطير زمين می مانی؛
        و تو را ترسی شفاف فرا می گيرد!
        در صمیمیت سیال فضا،
        خش‌خشی می‌شنوی؛
        كودكی می بينی:
        رفته از كاج بلندی بالا،
        جوجه بردارد از لانه ی نور!
        و از او می پرسی:
        خانه ی دوست كجاست؟
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4