بارون بارونه
اشک هات دونه دونه
ترانه غم بر قلب من میخونه
میگه اون ادات
اون نگات
اون صدای ناله هات
رسیده وقت فراق
رسیده وقت آخرین بوسه بر لب بابا
وقت رفتن با با زیر خروارها خاک
بارون با رونه
آسمون گریونه
اشکهای دخترم دونه دونه
میریزه روی گونه هاش
میزنه ناله ها
میچکد بر دلش فریاد ها
میگه فریاد ها
ترسیده بشه دخترم تنها
بی یاوروبی پناه
بی غمخوار و سنگ صبور زیبا
بی تکیه گاه
در این دنیای گرگ ها
که میخورند بره و آهو های زیبا
که میدوند چون بچگان خندان و نادان
با رون بارونه
اشکهام دونه دونه
در آخرین شعرم اینو میخونه
مترسک دیگه بر زمین نمی تونه بمونه
با رون با رونه
خدا خندون و گریونه
با بوسه باران بر لبم اینو میخونه
درد مترسک رو خدا میدونه
دیگه مترسک بر زمین نمی مونه
رسیده وقت پایان انتظار
وقت خواندن نامش در کتاب اموات
شده پایان وقت فریاد و ناله هاش
دویدن گریان در بیابان رویا هاش
به ندیدن بیداد ها
کشیدن کوله باررنج مردمها
بارون بارونه
لب لب باران با
قطرهاش دونه دونه
ترانه عشق مترسک وبر زمین میخونه