نسیم صبحگاهی
نسیم صبحگاهی ؛ باز گو یارم کجا باشد
کنون در فکر او هستم ؛ دلم از غم جدا باشد
بفکر او که هستم ؛ این دلم شاد است بسیار
زخوشحالی دلم ؛ پرواز من را در هوا باشد
اگر از فکر او غافل شوم ؛ آزرده میگردم
هزاران درد بی درمان ، قلبم مبتلا باشد
نمیدانم چه سری هست ؛ درفکرش اگر باشم
وجودم عافیت باشد ؛ همی دور از بلا باشد
مرا بر بند بازنجیر لطفت محکم و ؛ سخت
زتو چون دور میگردم ؛ برایم هم عزا باشد
صفا داری تو یارا ؛ صفا بخشی به یارانت
تورا در فکر میباشم ؛ مرا بی حد صفا باشد
بهاء بخشی به هرکس؛ رو به درگاه تو میآرد
که من بی ارزشم ؛ اینک نیازم بر بها باشد
سخن گو بامن ای یارا ؛ که محتاج کلامت من
یقین دارم ، که گفتارت ، مرا از غم رها باشد
به تاریکی شب ، گم کرده راهم اندرین دشت
مرا یاری بکن امشب ؛ نیازم ره نما باشد
اگر لطفت نمائی بیشتر ؛ محبوب بی همتا
همی دانم که این گمنام ؛ بسی آوازه ها باشد.
جمعه نوزدهم تیر ماه نود چهار