يکشنبه ۲ دی
دلواپسی ... شعری از رضا محمدصالحی
از دفتر شاید فردا نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ ۱۶:۲۷ شماره ثبت ۳۷۴۳۵
بازدید : ۷۸۳ | نظرات : ۵۵
|
آخرین اشعار ناب رضا محمدصالحی
|
نـبـودن هـای تـو دلـواپـسی را بـیشـتر کـرده
غمت چشـم غـزل را –خانـه ات آباد - تر کرده
نـبـاشی از غــرورم ذره ای بـاقـی نـمی مـانـد
صـدای گـریـه ام هـمسـایه هـا را هم خبر کرده
کنــار پـنـجـره روبـوسـی بـاران و اشـکـم را
قناری دیـد ، تصـنیف مـرا " مرغ سحر" کرده
صـبا چـرخی زد و تـصـویر مـن را برد تا فردا
گــمانـم قصـه ی صـبر مـرا نـامُـعتبر کـرده !
نشستم گوشه ای با یاد مویت مــویه می کردم
که دیدم باغبانی سـینه ی خود را سـپر کرده :
که با این گریه ها از حـاصلم چیزی نمی ماند
سرشکت بـاغ احـساس مرا زیر و زبر کـرده ...
***********
سکوتم از رضایت نیست از ترس حسودان است
مبادا چشـم زخمی روی مـاهت را نظرکرده !؟
دو مـَه در آسـمان چـهره ات انگار می تـابد
مگر اعـجاز گیسوی شـبت شق القمر کرده ؟
نوشـتم "ان یکادی" روی بـال خسته ی باور
نگه دارش ! که گاهی هم دعای من اثر کرده
( رضا محمدصالحی)
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام واقعا لذت بردم
چینش کلمات در شعرتان شاهکاری بود
دو مـَه در آسـمان چـهره ات انگار می تـابد
مگر اعـجاز گیسوی شـبت شق القمر کرده ؟
---
کنــار پـنـجـره روبـوسـی بـاران و اشـکـم را
قناری دیـد ، تصـنیف مـرا \" مرغ سحر\" کرده