باتو حرفی دارم

باتو حرفی دارم ای خوب خدا خوشرنگ و بو
غیر تو با هیچ زیبایی ندارم گفتگو
آرزویم دیدن روی تو باشد ای عزیز
یوسفی جز تو ندارم در بهشت آرزو
من تورا نا دیده دیدم در غزلهایم روان
شعر من ترسیم گیسوی تو باشد مو به مو
هرکجا بودم تو بامن بوده ای آشنا
خویش را  گم کرده بودم هر چه کردم جستجو
لذتی در آتش عشق است خاموشم مکن
 سوختن زیباست  وقتی سبز باشد ابرو
سرکشم با هر که بی مهر تو باشد مهربان
بنده هستم بنده ات  را ای لطیف خوبرو
روی گردانم زخود تا رو نگردانی زمن
ای خدا آیینه از عشق تو  هستم کام جو