همه تَرسم از
لرزش دستانیست, در حضور وهَن عشق-
جای که به ناچار- صلابَهِ احساس گردم
در پاهایم
ایستا نَه-
در کنجی, به زانو, به سِجودش-- مُجرمانَه
ای عشق, آشنا با حرامیان
باد گیسوان مزرعه را برمی چیند,
همه ترسم از بند
جستن بی معنا --
به وقت هم آغوشی در مَه تا تماشا
طعم لبانی آغشته به شَهدِ اقاقیا-
دخول , خروجی تا انتها و بعد - من به اغماء
ای عشق نتی فالش, در سینه ی چکاوکان
خاک بوی گَرد اسبان گرفتَست,,
همه هراسم از خواب
خالی , خالی از رویا-
کابوسی شهوت وار ---
تجاوزی به دامنِ قَدیسه ی این دنیا
و پلکی نزده از ما , بر این اتفاق >
ای عشق قضاوتی کریه در قلبها
از هر آبشاری حرامزاده ی سقوط کرد به دریا ,,,
همه شوقم به فردا
اینجا نه---
در اشتباه نمان,
در افق, انجا که اسم مرا مقدس به زبان میرانند،،
فرشی از صلابت زیر پای میگسترانند-
لباسی از جنس نجابت -
دستانی الوده به عبادت -
چشمانی به زلالی چشمه ساران،،،
در من, جای که صداقت از لب, می بارد -
طپشی از جنس حریر
شریانی پاک به تن دارد،،،
در انتظار -,-
شهامتی که تو را می خواهد،،،
اغاز
باز ، گشاده
که تا ابد این استقامت راست میماند .
.......................................................................................................................................
پ . ن
بی جا عشق را معنا کرده اند در حالی که قالب اصلی امروزه ای ان یا نیاز است یا کمبود یا وابستگی
۹۹ در صد از رابطه های امروزی
و
فلسفه عشق فقط در همبستگی شکل خواهد گرفت و آبشار - ان از دل کوه معرفت به دریای بیکران سرازیر خواهد شد , چیزی که به ندرت اتفاق میافتد
بدان جا که موجود میبخشد و در پی باز ستاندن نیست همین .