باتشكر از عزيزاني كه اين منظومه را پيگيري مي كنند همچنانكه مي دانيد و قبلاً عرض كرده ام هدفم رفع عيبهاي احتمالي اين منظومه قبل از چاپ است
از نقد و نظر عزيزان استقبال مي كنم
خبر دادن به افراسياب در مورد تيمور (قسمت چهارم)
خبر داد مخبر به افراسياب
زماني كه آمد برِ آسياب
به خونخواهي آورد تيمور لنگ
سواران آماده را بهر جنگ
فرستاد مردان بيايند زود
كه دفع تجاوز ببايد نمود
ز هر طايفه هر گروه و تبار
همه گرد آيند بر كارزار
اگر دير آيند مردان به جنگ
نماند براي لران آب و رنگ
بگيرد اگر زور بيگانه اي
شود ناگهان شهر، ويرانه اي
نه شمشير ماند نه جان و نه تن
نه فرزند ماند نه مال و نه زن
و اين ننگ باشد به دامان ما
از اين پس نباشد به تن جان ما
بدانيم اگر يك اسيرش زن است
ره بهترين بهر ما مردن است
بگيريم شمشير و گرز و تبر
فلاخن حمايل شده بر كمر
به دشمن نشان مي دهم جنگ را
گذر كردن از دوزخ سنگ را
چنين شد كه هر كس روان شد به جنگ
ببستند شال و كله بيدرنگ
بگشتند پنهان زنان زان گروه
چو ماهي كه پنهان شود پشت كوه
فراوان زمردان بيران نژاد*
روان شد به كردار توفنده باد
به الوار* ديگر بپيوست زود
در صلح و شادي به خود بست زود
چنين گفت افراسياب دلير
زماني كه آمد ز كوه كبير*
كه اي آفريننده ي آسمان
وَ اي پادشاه زمين و زمان
بده بر لران عزّت و اعتبار
وَ بد نامي از لشكرم دور دار
تو امروز ما را تواني بده
به ما فرصت امتحاني بده
تواني عطا كن كه خصم پَلَشت
به لطفت نماييم مدفون دشت
جدا از تنش گر شود جان او
رهانيم مردم ز دستان او
اگر كشته گردم در اين كارزار
برايم بوَد اين بسي افتخار
من از خاك هستم يكي خاكي ام
همين است معناي بي باكي ام
بدون وطن گو كه من چيستم ؟
وطن گر نباشد دگر نيستم
اگر پاي دشمن در اين خاك باد
تن من الهي دو صد چاك باد ...
بيران نژاد: به نقل از كتاب« منم تيمور جهانگشا»
الوار: جمع لر
كبير كوه : كوهي در جنوب لرستان