دل در طلبت زار و پریشان شده ، برگرد
از پیچِ سَرِ زلفِ تو حیران شده ، برگرد
ای دلبرِ شیرین سخن ، آهویِ فراری
این شیفته ات گم به بیابان شده ، برگرد
زان روز که دیده ، صنما ، رویِ چوماهت
عاشق به سرِکویِ تو مهمان شده برگرد
این قصه یِ عشقِ من و دوریِ تو ای یار
دستمایه یِ هر، محفلِ رندان شده برگرد
ای یار کجائی ، دلِ عاشق شده یِ ما
اسبابِ سخن هایِ فراوان شده برگرد
از شهدِ لبِ لعلِ تو کامِ دلِ ما خوش
تا خون نشده این دلِ ویران شده ، برگرد
آزاد ، زِ هَر قید و زِ هَر بند و کمندم
از عشقِ تو دنیا ، همه زندان شده برگرد
سرزندگیِ من همه جا وِردِ زبان بود
بین ، دل که زِاندوه ، در افغان شده برگرد
در عشق و وفاداریِ تو ، شکّ نتوان کرد
هنگامِ وفاداریِ پیمان شده برگرد
عمری است که از عشق کلامی نشنیدی
این واله یِ سرگشته پشیمان شده برگرد
از درد و تب و لرزِ فراغِ تو نگارا
بیمارِ تو محتاجِ طبیبان شده برگرد
دلدار ، بیا یارِ تو بد جور شکسته است
از بیکسی اش ، یارِ غریبان شده برگرد