سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 27 فروردين 1404
    18 شوال 1446
      Wednesday 16 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        چهارشنبه ۲۷ فروردين

        عادت ندارم كه تو را وصل به رويايت كنم

        شعری از

        محمد بابایی حسکویی

        از دفتر جاودانه خواهم ماند؟ نوع شعر شعرناب

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۳ ۱۰:۳۷ شماره ثبت ۳۱۷۱۴
          بازدید : ۷۶۲   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد بابایی حسکویی

        عادت ندارم كه تورا بي پرده خنثايت كنم
        يا در كنار قلب خود بي تاب رويايت كنم
        هرگز نديدم قلب من با  "عشق" تو در هم شود
        يا اينكه حرفي بزنم تا بي هدف خامت كنم
        يا شال خويش گردن نهم تا گرمِ از سرما شوي
        يااينكه چون شب بگذرد بي قصه درخوابت كنم
        بي تاب روياهاي خويش، بر بام دنيايم ولي
        عادت ندارم كه تو را محو تماشايت كنم
        اين قصه را قلبم نوشت، مست و پريشانم ولي
        عادت ندارم كه تورا مست و پريشانت كنم
        درآه و حسرت هاي خويش، با آنكه ناترسي ولي
        عادت ندارم كه تورا بي ترس و پروايت كنم
        محو نبودن هاي خويش، در فكر تو هستم ولي
        عادت ندارم كه تو را بي خواب شبهايت كنم
        ديوارمن بين سكوت و گريه ها، سنگين و بيمار است ولي
        عادت ندارم كه تو را  اسير غمهايت كنم
        سينا چقدر تو ساده اي، گرعاشق است گفته ولي
        "عادت ندارم كه تو را وصل به رويايت كنم"
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        دنیایِ لاکِردارِ لامَصّب ای بی وفایِ بی مَرام ای شَب ااا سرریز گشتی از تباهی ها در غزّه جانم را گرفت این تَب ااا بداهه ب
        سید مرتضی سیدی

        مسحورِ چشمِ مستِ تو را شرابِ لعلِ لبت مگر دوا بکند
        آذر دخت

        روزگاریست که در میخانه خدمت میکنم ااا در لباس فقر کار اهل دولت میکنم
        سیده نسترن طالب زاده

        د ساربانا بار بگشا ز اشتران ااا شهر تبریزست و کوی دلستان ااا درودی دگربار سرکارخانم دکتر حسین زاده شهدخت ادب و عرفان و تعالی ااا اشعلری برگزیده از دیوان استاد بهار بود تقدیم حضور یازان و دوستات ااا دور است از ادب کمترین ااا طعنه و ایذا در محضر سروران عالی قدر ااا ژرف بود ابیات در نگاهم همین ااا با مهر بی مر
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        من متعجبم سلام بانو دکتر طالب زاده نمی دانم سلام و احوال پرستی تان بامن کجا و شعر طعنه دار زهرآگینِ فرومایه خواندن دوستان من یا من کجا ااا خب کدام یک را باور کنم ممنونم از فیض نصایح ملوکانه ی شما بانو واقعا نواختی مان آه و بدرود

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1