يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر محمد بابایی حسکویی
آخرین اشعار ناب محمد بابایی حسکویی
|
یادم آمد شعری ازسهراب را
که وضو با تپش پنجره ها معنا کرد
لیک
اما
دل من ،
قلب تو را در دل خود می بیند
و برایش کافیست
تا وضو با تپش قلب تو معنا سازد.
او
در نمازش جریان داشت "ماه" ، جریان داشت "طیف"
طیفی از جنس خدا،
وقتی شش گوشه احرام نگاهم با توست، در نمازم "تو فقط" جریان داری
پشت دیوار نمازم ،فقط آیینه ای از عکس رخت،
آیینه ای از طیف نگاهت پیداست
طیفی از جنس حجابت، نفسی با نفس ِ گرم صدایت،
هوسی پیچیده،
دل من هُرم نفس های تو را می خواهد.
حرف عشق آمده و باز
گل من،
دست به چرخ وفلک حس پر از مهر دل من،
اگر
خواهی زد!
تو نگو خواهی رفت.
قدمی را تو در این فرصت مستانگی عشق انداز.
او
نمازش را وقتی خواند
که اذانش را باد،
گفته بود سر گلدسته سرو
لیک
اما
دل من پابرجاست
وقت دلتنگی و خوشحالی و سردی و نشاطش هر صبح
می کند پهن
همه ی گلپرک های سجاده خوشبختی خود را،
می چکاند قطره احساسش را،
و به احساس تو می خواند
همه یومیه عشقش را،
من هم اهل کاشانم
پیشه ام نقاشی نیست
ولی
از نقش دل یار خودم با خبرم
من
نقاش همان حس وجود دل معشوقه و آن همسفرم
من به کعبه دل خود را خواهم داد
و از این گم شدن بی پروا
نخواهم ترسید
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.