فاز 1
خدا یا تورا سپاس
فهمیدم
آسا یش، آرامش نیست
بوی فسیل شدن را حس می کنم
تاکی در جا زد ن
تاکی درجا ماندن
بقارا درقیام باید جست
نمی خواهم مرده ریگِ باشم
نمی خواهم مرداب بمانم //
فاز 2
اینجا غریبه ام
هرچند بزرگ وگسترده
شهر من نیست
دریا را به کوزه ای،
آسمان را به قطره ای فشرده اند
یک بام و دو هوا ئی تاکی
تاکی خاموشی راتماشاگر باشم //
فاز 3
نمیخواهم زیر یک سقف آبی
با هزاران هزاررنگ،بی رنگم کنند
با این الف با ، سازگار نیستم
می رو م آنجا ئی که بودم ، جائی که باید ،
سرِ قرار ، به انتظار م ایستاده بهار //
فاز 4
ندانستم چگونه آمدنم را
فضا دود ناکست
شهر ُشهرت نفسم را گرفته است
اینجا شهر سایه هاست
شهر رنگها ست
شهر سنگ ها ست
آواهایش گوش خراش ،
نغمه هایش دل تراش ،
ترانه هایش تاریک است
چرابرنوشته های بی سرنوشت
استمرار داشته باشم ؟
فاز 5
جمعیتی که خود را گم کرده اند ؟
چگونه تورا پیدا می کنند ؟
هنوز روزها یمان در شب فرو می رود
و سکوت بر سرمان فریاد می کشد
آری سکوت، سکوت، سکوت
جیر جیرک صدایش را گم کرده است//
فاز 6
عشقهای بافتنی مشغولم کرده اند
شعرهایم زاییده ی کلمات اند
سرگردانم درصور خیال
معشوقه های سوری
لبخندها زوری
خواسته ها دست نیافتنی
بر سراب کوشیدن، و از حباب نوشیدن.
هرموجی که با باد بر می خیزد
برصخره فرو می ریزد
بی هدف و دیوانه گون
به ناکجا آباد .
فاز 7
سرودها ی تو شعر عشق نیست
که راضی به نقدش می شوی
وقتی شَکَر و شُکر را تفکیک نمیکنی
آنجا که قُمری را قَمَری میخوانی
می فهمند شعر مال تو نیست
باید شاعر ی را از نو شروع کرد
باید نوشته هارا ازنو نوشت
کجای شعر ت درد می کند
که مهرت را باور کنند
مشقت را بنویس
عاشق بی درد کیست؟
عشق بی تحرک کجاست ؟ //
فاز 8
گوش کن
مجنون لیلی اش را می جوید
چه درخاک چه برسنگ
عاشق نیستی تا بفهمی
جستن مهم است نه کجا جستن
/ چشمهایت را بازکن
هر ذره از خاک یک لیلی
وهر تکه سنگی یک شیرین است//
فاز 9
نوازشها دروغین
سرودن ها سر گرمی
عشقها هوسناک
مستی ها مصیبت آور
رقصها سرِباد
نگاههاوسوسه گر
لذت ها ذلت بار
چگونه سکوت را تحمل کنم
چگونه نسوزم وقتی باغ را داغ می کنند//
فاز 10
چقدر لب و چشم و ابروی بی حس
این خال ها که خالی اند
این لبها که سفالی اند
این گیسوان که نقاشی اند
این دوستی ها که سرابی اند
این شور ها که شراری اند
این عشقها که خیا لی اند
چقدر کلمات بی ریشه و بی محتوا ی خزه وار،
ترسیم کرده ایم //
فاز 11
باشراب انگور، مستِ پست شدیم
سراب و شراب را نفهمیدیم
خودمان را باور نکرده ایم
چه کسی باور خواهد کرد
تما م قصه هایمان بی واقعیت است
باد نوشیدیم و تخیل نوشتیم
افسوس ، افسوس، افسوس
فاز 12
چه کسی درو غ خودش را باور می کند
چراغ دروغ را فروغ شب کرده ایم
بارها به دروغ فریاد زدیم گرگ آمد
آیا روزی که گرگ آید
کسی برخواهد خاست//
فاز 13
زبان ها به بازار
سرها به بازی
شعر ها بی نظم
نقاشی ها فانتزی
واقعیتی را نشان نداده ایم
به طریقتی نرفته ایم
تا به حقیقتی رفته باشیم//
فاز 14
انگشت درگوش فشرده
فریاد می کشیم
دوست داریم فریادمان شنیده شود
بی آن که فریادی را بشنویم
وقتی گوش نیست ثواب در لال بودنست
دوست داری ستوده شوی
بی آنکه یک سین سلام از زبانت بیا فتد
فاز 15
چگونه تفهیم کنم
چگونه ترسیم کنم
کسی را که در تراز چشم و عقل و تصور نمی گنجد
به کور مادر زاد رنگ را چگونه حالی کنم؟
آواها ی دلم را چگونه به کر بنوشانم ؟
لذت ننوشیده را با کدام ادبیات تعریف کنم
کیست تا بخواند شعری را
که صورتی برای سرودنش نیست//
فاز 16
می پرسند چه خورده ای ؟
همین که در کوزه ،هست
درکوزه چیست؟
همانی خورده ام
شرابی را که نوشیده ام
شرابی راکه فهمیده ام . . فوق تصوراست
باید نوشید تا فهمید //
فاز 17
خاکسترشدیم و بیدار نشدیم
سالها در چنگال موریانه ها
بدنمان مور مور نکرد
اینجا شهر آگاهان نیست
شهر عمود ی خفتگانست
روزی بال می گشایم
تا بینهایت عشق
به انتظارم باش //