سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        دوستت دارم بانو..

        شعری از

        علی دهقان

        از دفتر نگاه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳ ۱۷:۳۲ شماره ثبت ۳۱۳۲۵
          بازدید : ۱۴۴۳   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی دهقان

        صدای ارسالی شاعر:
        دستهای رها شده ی احساسی گرم
        که بوی ترحمِ انکاری کثیف می دهند
        به انبانِ مملو از شعرهای نسروده ی من چنگ می زنند
        کمی آنسوتر اما
        تقدیر شومِ شاعری نگون بخت
         درتولد  دردهای زایمانِ مرگ
        کشفِ حجاب می کند از  دخترِ باکره ی شعرهایش در شهر
        گزمه های خشمگین
        باتوم اعتراض به دست
        در لای لایِ شبانه ی گرگهای شریف
        پنجه در پنجه ی چکاوکی آغشته به اعتمادِ دروغینِ کلاغ
        حمله می برند
        بی مهابا.. وسخت
        به نعنوی سارهای آرامش باغ
        و در این بین
        در رحم معصیتِ مقدس ترین  گناه
        در شروعِ نکاحِ قلم با برگِ نیمه سوخته ای از دفتر کاهیِ بیقرار
         واژه ای باشکوهِ عشق .....
        سزارین می کند سیمای زنی را که خالق شعرهای نسروده ی من است...
        چرا کسی باور نمیکند
        در تهوع لنجزارِ خشکِ این زمین
        عطرِ قدمهای آب
        برهوتِ انتظارِ دل را
        به بارانِ سکوتِ رویایی خیس از گونه های من می تراود..
        دیگر از پژواک خاموشِ ادعای رهگذر عمر
        اندکی بیش نمانده
        دیگر کسی در آنسوی اندیشه های شبم نمی گوید
        عشق رویای کودکانه ای بیش نیست ،که در افق های بلوغ.....
         خاطره می شود...
        و چه ننگ بزرگیست امتناع چشمها
        وقنی دستها می نویسند تو
        و آنها می خوانند من...
        کاش اینقدر از من های من...
          تا بارانِ نگاهِ تویی که  مزرعه ی ما را می سازد...
         کویرِ فاصله نبود
        نمی دانم زمین کوچک شده در گستره ی شعرهای من
        یا اندیشه ی یک لحظه در این لحظه بزرگ
        اما..، در شهر همه می دانند
        پشتِ واژه هایی که تو را در شعرهای من نفس می کشند
        مردیست که شجاعتِ نوشتنِ این یک جمله را نداشت
        دوستت دارم بانو..
        گرچه از دور اما..
        تا انتهای وسعتِ بیکرانِ حسرت نداشتنت در اغوش شبهایم ،
        حتی بیشتر...
        دوستت دارم....
        امروز هم چون هر روز نمی خواستم سپید بنویسم اما
        سالهاست ابتدای سیاهه ی من به انتهای سپید تو می رسد بانو.........
        در پناه نزدیک ترین دورها...
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0