يکشنبه ۲۷ آبان
|
آخرین اشعار ناب فرزان رادفر
|
قصه گو
********
من از خلوت نمی ترسم
که تا دارم قلم دردست
من از نفرت نمی پُرسم
اگر چه گاه در بن بست
اگر زندانی عشقم،
دلم زندانی دنیاست
اگر آواز می خوانم
برای بهترین فرداست
چه خلوتها نکردم
با خیالم هر کجا هستم
که می گردد قلم
چون کاسه ای لبریز در دستم
دمادم نغمه می سازم،
دمادم قصَه می گویم
گناهم گر کلامم بود،
همه سر بسته می گویم
من از تنهایی یاران
هزاران شعر می سازم
من از زیبایی انسان
دو چندان قصَه می گویم
من از بوسیدن لب ها،
من از بوئیدن گل ها
من از یک روزۀ دنیا،
من ازعشق و من از رویا
دمادم نغمه می سازم،
دمادم قصَه می گویم
گناهم گر کلامم بود،
همه سر بسته می گویم
برای قاصدک چون برگ،
سرود سبز میخوانم
برای شاپرک چون شمعِ
عاشق پیشه می سوزم
اگر گفتن بوّد راهی که
تا این دل رها گردد
دو چندان عهد می بندم،
لبانم را نمی دوزم
دمادم نغمه می سازم،
دمادم قصَه می گویم
گناهم گر کلامم بود،
همه سر بسته می گویم
من از خلوت نمی ترسم
که تا دارم قلم دردست
من از نفرت نمی پرسم
اگر چه گاه در بن بست
اگر زندانی عشقم،
دلم زندانی دنیاست
اگر آواز می خوانم
برای بهترین فرداست
چه خلوتها نکردم
با خیالم هر کجا هستم
که می گردد قلم
چون کاسه ای لبریز در دستم
دمادم نغمه می سازم،
دمادم قصَه می گویم
گناهم گر کلامم بود،
همه سر بسته می گویم
********************
فرزان رادفر(ترانه وملودی)
13 اسفند1391 03.03.2013
ویرال، انگلستان
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.