چه کسی میداند؟
که چرا شهر پراز تنهاییست ،
وچرا ؟دکه روزنامه پراز کاغذ وانباشته از بیخبریست ..
چه کسی خواهد گفت؟ غم نان خوردن ویک خواب سپید چه بهایی دارد!!!
چه کسی بغض نهان گشته هرپنجره را می فهمد؟
چه کسی میداند!!
که دراندیشه این شهر رهایی چند است!!
چه کسی میداند "دل خوش سیری چند"؟
شهر ابستن درد است هوایش سمی است،
کوچه هایش همه تاریک وپراز بوی ریاست
رخت بربسته صفا،یکدلی ویکرنگی
و چه اندازه شقاوت که در ان ارزان است...
ننگ بادش که چنین رعشه براین خاک زده
ننگ بادش که فقط عطر بلا افشانده
ننگ بر چرخ پلیدوستم عریانش....
کاش درمسجد این شهر خداجایی داشت
کاش در روح اذان حس پریدن ها داشت
کاش در شهریتش این همه بیداد نبود
کاش در دود سیاهش خبر از درد نبود
کاش اواز قناری به چمن برمیگشت .. .....
.................................................................................
دوستان عزیز پیش ازاین فقط یک نیمایی داشتم که مربوط به چندسال قبل است به نام"یادان شعر که درمدرسه ها میخواندیم "وهیچ اشنایی با وزن وقافیه نداشتم ..پس از درس اموزوی درمحضرتان وراهنمایی های ارزنده جناب "رضا نظری" این نیمایی شکل گرفت ..امیدوارم مورد قبولتان افتد...