يکشنبه ۲ دی
ما عرفناک... شعری از رضا محمدصالحی
از دفتر شاید فردا نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۹ شهريور ۱۳۹۳ ۱۶:۳۹ شماره ثبت ۲۹۵۳۱
بازدید : ۶۲۵ | نظرات : ۶۶
|
آخرین اشعار ناب رضا محمدصالحی
|
لیــت شـعری نـگاه خــوبت را بـه کــدامیــن سـتـاره می بازی ؟
شب سردی که بی تو می سوزم ، قصه ام را دوباره می سازی؟
ما عرفناک چشـم مســتت را ... قــد و بــالای بی شـکـستت را
ان یـــکادی بــخوان کـه زیــبــایی ...کـیــف قـلتُ ؟: الـهه نــازی
می شـود بــا تــو آســـمانی شــد می توان بــا تــو تـا ثریا رفت
یک دمـــاوند آرزو دارم ، شـــاید امـشـب مـســیح اعــجـازی !
دل به دریـا زدن که آســان است ،عشــق وقتی خدای کشتی شد
مانـده ام التــهاب دریا چـیست... رود را تـا شـما سرآغازی !؟
نغــمه هایی هـمیـشــه شـهرآشـوب در فـرودی همیشه رویایی
شـورعشـــقی هـمیشــه نامــیرا بــا صــدایی چـو تـارِشـهنازی
قصــه را هم بــلد شدم این است : من و" آداب بی قـراری ها "
سرســپردن به عشــق ؟ می بازم ... رسـم دیرینه را براندازی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.