دوستان به علت غیبت طولانی عذر تقصیر دارم لطف کنید در مورد هر دو شعر نظر خودتون رو بذارید
((1))
سر به سندان می نهم با پتک می کوبم برش
تا که بیرون آورم این عاشقی را از سرش
این چگونه عشقی است اندر سرا هایش گمم
هر چه در وا می کنم با خصم می سازد درش
همچ. سنگی زشت و ناهموار بر من چیره شد
ساختمن با هر دو دستم تا که کردم من زرش
جمله خصلتهای حیوان ها درونم جمع بود
با حضورش من یکی کم داشت تا گشتم هم خرش
هر کسی لایق به عشق من نباشد این بدان
لقمه ای بودم گشاد از آن گلوی انترش
سر خوشم شادم من این آزادگی را یافتم
در اسارت بودم و اینک نباشم همسرش
((2))
برای همیشه از خاطرم خواهم شست تمام خاطرات بودن را
به دست باد می دهم نگاه تو را غروب غم انگیز دیدن را
مرا وصال تو آرزوی جانم بود
ز باغ مهر تو میوه چیدن را
صدای پچ پچ و هم همه آید
توان گوش تو هست شنیدن را ؟
که خنده بردی از لبان آن مجنون
دگر لبان تو نتوان دید خندیدن را
گمان مبر که سیاوش تو را حلال نمود
روا مباد به خدا نیز بخشیدن را
(سیاوش راد )