شعرهای من یک مخاطب خاص دارد
نگاه کن به صورتم، آیا هوش و حواس دارد؟
خمارم كه چراباروبندیل عمرمن، گسستنی است!
نکندساززندگی ام کوک خاص دارد؟
شک می کنم به صدای ناله های درون
که چرا بین این همه عشق، به تو وسواس دارد؟
صبرکن!هنوز باقیست خیره شدن های من
چگونه خیره شده ام به قلبی که خناس دارد؟
گیرافتاده ام عجیب در دام حقارتم
بازهم به غم که گوشه ای به من حواس دارد!
لابدشنیده ای که عاشقان کورند؟!
باشد، فقط بدان که عاشقی تقاص دارد
بگذار تمام کنم تمام افکارم را
ازروزنه ای که فقط به تو التماس دارد
حرفم به انتها نرسیده ولی دغل!!!
کجاست آن گلی که گفتی بوی یاس دارد؟
بس کن گذار از زمانه را! بی تردید
حل می شود تمامِ ماجرای من، جایی که اساس دارد
خوب شد نیامدی کنار من كه بشكني ام
که تمام من امروز تقاضای حکم قصاس دارد
چیزی بگو که تمام شد باتو بودنم
اگر قافيه دلم روي شيشه دلت انعكاس دارد
هرآنچه گفته ای بنویس در کتابی
که کتابتت هم برای عوام حکم حق الناس دارد
لگام گسسته ام ولي زبان در کام دارم
مانده ام که دلم چرا به تو احساس دارد؟
سینا تمام آنچه گفتی پرازابهام بود
چیزی بگو که نگفتنت هم سپاس دارد
خوب میدانی سخت است تشخیص خیروشر
درزمانه ای که چشم فقط به لباس دارد