من چقدر احمق بودم وقتی از حال خود بر آشفتم /
از تمام دنیا که دل کندم ذکر یا خدا خدا گفتم
روز اول رجب ، جمعه ، متعلق به حضرت باقی /
سر به راه جمکران کردم گفتما حضرتا تو می دانی
من چقدر احمق بودم به در خانه کسی رفتم /
جمعه بود و نبود در خانه روی در نوشته بود بر می گردم
من چقدر احمق بودم از کسان فقیر طلب کردم /
گر فقیر هم نباشند آنها از حسود و بخیل طلب کردم
جمع کردند مال دنیا را چون حسود و بخیل با چنگال /
قطره ای از آن همه عظمت کافی است تا شوم من بی گال
من چقدر احمق بودم مهربانی از کسی طلب کردم /
گفته اند وقتی او می آید سر زند خون بریزد عجب کردم
من چقدر احمق بودم وقتی از سیزده معصوم /
نا امید گشتم و رفتم من سراغ چهارده معصوم
با خودم گفتم که او زنده است دیده است تمام غمهایم /
با خودم گفتم که او زنده است گوش کرده تمام نجوایم
من چقدر احمق بو دم سی و پنج سال تمام عمر از میلاد /
با دروغ وعده پروردگار گفته او لایخلف المیعاد
زنده بودم و زندگی را من حسرت بی بدیل دیدم /
شوق و ذوق تمام آمالم بر بلندای نخیل دیدم
سیاوش راد
نظر دهی در کمال بی انصافی لطفا
م