گر کشندت قوم اهریمن به خون یاکه به دار
ای دل از خاک کف پای علی سر برمدار
آفتاب از او گرفته روشنی شصت و سه سال
گل ز گلزار رخش چیده ست شصت و سه بهار
نقطه ی پرگار حق است او که در این دایره
او بود حق را مدار و حق بود او را حصار
اوست شاهین شجاعت،کیست جز او تا کند؟،
عمرو بن عبدود را همچو گنجشکی شکار
مگذر از شیر خدا که قهرمانی واقعی ست
بگذر از افسانه های رستم و اسفندیار
شاه بیت مدح مولانا علی این مصرع است
(( لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار))
آستانش تکیه گاه بیستون آسمان
جان شیرینم فدای خسرو دلدل سوار
از کمال منطق اعجوبه ی دوران، شده ست
عقل دور اندیش استدلالیان دیوانه وار
خاک حاصلخیز و پربار است با نور علی(ع)
آب میجوشد به مهر مرتضی از چشمه سار
میکند چون آینه خود را تماشا در علی(ع)
زاهد شب زنده دار و شیرمرد کارزار
اوست بهر چاررکن و پنج حس و شش جهت
دومین معصوم و اول حجت پروردگار
گفته هایش را که پر از حکمت است و عاطفه
همچو گوهر میخرند اهل ادب در هر دیار
هرکه سیر گلشن نهج البلاغه کرده است
دامنش پر از یقین برگشته زین گشت و گذار
در تولای علی بعد از یقینت شک مکن
ورنه چون یونس به تور ماهی افتی زار زار
بر علی بنما توسل در جدال نفس تا،
همچو یوسف آردت بیرون ز قعر چاه تار
گردنه ناامن گشته از سه طرار و کسی،
جز علی نتواندت سالم برد زین رهگذار
شیوه ی گفتار بکر و سیره و رفتار بکر
در حکومت داری اش هم داشت نوعی ابتکار
از حکومت بر مسلمانان علی را مانده بود
دستهای پینه دار و کفشهای وصله دار
حاکمی کز بابت غفلت ز حال بیوه ای
صورت خود در تنوری میکند نزدیک نار
گوید ای نفس علی آتش بچش خجلت بکش
تا نمانی غافل از حال یتیم دلفکار