" من يه خَرَم "
من يه خَرَم كه بي دُم و يالم
بي منطق و ساده ، توي رويا
بي صاحبمو خَري ولگردم
همه سوارم ميشن تو دنيا
يه بي مقصدمو يه بي خورجين
كسي برام ياسين نميخونه
همه از خَر ِ اهلي ميترسن
هيچكس حال منو نميدونه
بويي نبردم از انسانيت
حتي بيزار ازاين آزادي ام
من ميرم به شهر ازاين روستا
ديگه خسته از اين آبادي ام
ميخوام غذاي شهري بخورم
اينجا كه غذاي من اسپنده
ميرم به كشتارگاه تا بفهمن
كه گوشتم مثه گوشته گوسفنده
خيلي اهالي رو آزار ميدم
ببخشيد به سنگاتون ميخورم
واسه يك مشت علف هميشه↓
واسه همه اسباب ِ دُر دُرَم
يه خر كه نوازش نميدونه
اون بوسه ي تو، اصلش سيليه
اينا حرفاي مفت ِ يك خر ِ
كه به آينه ميگه اين كيه ؟
من آرومم اما واسه اونا↓
انگار وحشي ِ توو روستا منم
دارم به كشتارگاه ميرم تا كه
غذا بشه واسه شما تـَنـم
**********************
اول بابت اون پستی بگم که شعری از حمید مصدق و فرغ فرخزاد بود..
و از دوستان کاملا عذر خواهی میکنم...
چون من واقعا منابع زیادی رو گشتم تا اصل ماجرا بیاد دستم...
وتنها چیزی هم که اومد دستم همون بود که گذاشته بودمو شما دوستان رو ناراحت کرده بودم...
به بزرگی خودتون ببخشید