نازنین مریم
نازنین مریم به نازت گر دهم دنیا کم است
ور دهم عقبی ، بمعنیِ عذاب و ماتم است
برگ سبزی دارم و درویش بی پیرایه ام
این نه آنچیزیست که رسم و رسوم عالَم است
تکیه بر باد است و نقش آب و یک وهم و خیال
چونکه در واقع تمنٌا ها « اساسِ آدم » است
گشت شرمنده رزویت مهرُخِ مهسا جبین
و اینهمه ، نزد پدر راهِ تمنٌا به غم است
گر کنی باور همیشه فکر تو بودم ولی
روزگارِ غدر ، قهٌار ست و برقش « یک دَم » است
من همه کوشش نمودم تا به خوشبختی رسی
لیک کوشش هم همیشه چون نگین خاتم است
چرخ دنیا هیچ گردیده ست در دور صحیح ؟
تیره بختی ها که دارم جملگی از آنم است
خوش گُزیدی یک جوان سختکوش پارسا
لیک خشت اوٌلی از مجمعِ بیش و کم است
خشت دوٌم را به دستم بارها سنجیده ام
خاک آن موجود ومحتاجِ به آب زمزم است
یک توکٌل کرده ام بر او دگر هیچم مگو
پس توسٌل راه چاره بر سر پیچ و خم است
دَم زدم از آنچه میبایست گفتن ، روزِ خود
بار الها ، جانِ مریم جانِ این کم از کم است
لطف فرما ، یک عنایت تا نمیرم بهر او
بذل فرما آنچه را بر زخمِ عبدت مرحم است .
15 اسفند 1392 روز عقد کنان مریم ، دختر یکی یکدانه ام .