کشته گشتی زجفا ، تیغ قفا ، بحثی نیست
شده قربانی ِ امیال و هوا... ، بحثی نیست
مرد بودی به زمانه ، بة تناسب به جهان
ادب آموخته یِ راه خدا ، بحثی نیست
به وفا سمبل دوران جهالت شده ای
منتقم گشته به خون شهدا ، بحثی نیست
بس خطرها که به جانت بخریدی با عشق
تا دهی مُلک خدا را تو جلا بحثی نیست
سالها در طلبِ عدل زشب تا به سحر
دوش بنهاده به بار فقرا ، بحثی نیست
خواستی عادل و زاهد بنشینی به کنار
در حذر از همه مکر سفها ، بحثی نیست
پس گذشتی زحقوقِ خود، و آرامشخواه
هدیه کردی به همه صلح و صفا ، بحثی نیست
ای بسا ظلم که امروز بنام تو شود !!!
گر چنین است ره قدر و قضا ! بحثی نیست
شایدم باید نام تو بیاید به میان ؟!!!
تا که رسوا بشود اهل ریا ، بحثی نیست
شیر می بایدم امٌا نه یکی و نه دوتا...
در همین آن و به یک «حول ولا» بحثی نیست
گروه : کهن
نوع : غزل ، مرثیه ، شکوائیه
موضوع: تذکره
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ :7 / 5 / 1392
محل : تهران